معنی بچگانه
فرهنگ عمید
مربوط به بچهها، مانند بچهها: سادگی بچگانه،
[عامیانه، مجاز] احمقانه: فکرهای بچگانه،
(قید) [عامیانه، مجاز] مانند بچهها، نسنجیده: بچگانه رفتار کردن،
فارسی به انگلیسی
Childish, Mickey Mouse, Infantile, Juvenile, Puerile
لغت نامه دهخدا
بچگانه. [ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) کودکانه. منسوب و متعلق به بچه. (ناظم الاطباء). که طفل را بکار آید. که مناسب طفل خردسال باشد. طفلانه. متعلق به بچه ها. درخور بچه ها. || از روی نادانی. حماقت آمیز. و رجوع به بچه شود.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
مربوط بهکودکان، مناسب کودکان، درخور اطفال، نسنجیده، نپخته، ناپخته، نامعقول، غیرعقلایی
فارسی به ایتالیایی
infantile
فرهنگ معین
(بَ چِّ نِ) (ص.) مربوط یا منسوب به بچه مجازاً نسجیده، احمقانه.
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Kindlich, Kindlich
انگلیسی به فارسی
معادل ابجد
81