معنی بوکننده
حل جدول
رایح
فرهنگ عمید
کسی که چیزی را بو بکشد، بوکننده،
لغت نامه دهخدا
شامه. [شام ْ] (ع اِ) قوه ای است در دماغ که از راه بینی بو را ادراک میکند. (فرهنگ نظام). حاسه ٔ بویایی. قوه الشامه. (اقرب الموارد). بینی. (ناظم الاطباء). شم ادراک بویها. (از اقرب الموارد). قوت بو کردن. (آنندراج). یکی از حواس پنجگانه که بدان بوها را درک کنند و محل آن در بینی باشد. این حس بوی اشیاء را بوسیله ٔ سلولهایی که در پوست مرطوبی قسمت علیای درون بینی قراردارد تشخیص میدهد و برای آنکه حس بویایی ایجاد شود باید ذراتی از اجسام بودار متصاعد و روی پوست مزبور بنشیند. احساس شمی وقتی با احساس لمسی همراه گردند بوهای تند (مانند بوی آمونیاک و بوی سیر...) را حاصل میکنند. برای ایجاد احساس شمی و رساندن بوی اشیاء احتیاج به تماس مستقیم با اشیاء بودار را ندارد. حس شامه از این جهت مانند باصره و سامعه نزد حیوانات عهده دار خدمت مهمی است زیرا آنها را از بسیاری مخاطرات و امور دیگر پیش از مواجهه آگاه میسازد و در چگونگی رفتار آنها تأثیر کلی میبخشد. توسعه ٔ این حس در حیوانات پست زیادتر است تا در موجودات عالیه و در انسان مخصوصاً خیلی کم است زیرا دقت و وسعت احساسات سمعی و بصری بشر او را از یاری شامه بی نیاز داشته و این حس نزد او مجال پرورش پیدا نکرده است. (از روانشناسی دکتر سیاسی ص 86). || (ص) زن بوکننده. (ناظم الاطباء). || ابن شامه الوذره؛ کنایت از پسر زانیه باشد که در مقام دشنام گویند. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
معادل ابجد
137