معنی بستانکار
فرهنگ معین
(بِ) (ص فا.) طلبکار.
فرهنگ عمید
طلبکار، داین، کسی که از دیگری پول یا کالایی طلب دارد که باید بگیرد،
طلب کار
کسی که پول یا کالایی از کسی طلب دارد، بستانکار،
[قدیمی] خواهان، خواستار: طلبکار باید صبور و حمول / که نشنیدهام کیمیاگر عجول (سعدی۱: ۱۰۵)، کهومه طلبکار عمرند و بس / کسی را به مردن نیاید هوس (امیرخسرو: لغتنامه: طلبکار)،
فارسی به انگلیسی
Creditor
فارسی به عربی
دانن
فرهنگ فارسی هوشیار
طلبکار
مترادف و متضاد زبان فارسی
داین، طلبکار، وامخواه،
(متضاد) بدهکار، مدیون، وامدار
مقروض
اسم بدهکار، قرضدار، وامدار، وامی،
(متضاد) بستانکار، طلبکار
معادل ابجد
734