معنی بزباش
لغت نامه دهخدا
بزباش. [ب ُ] (اِ) آبگوشتی که سبزی و پسته داشته باشد. (یادداشت بخط دهخدا). قسمی آبگوشت که از گوشت و نخود و لپه و تره وقدری اسفناج و شبت و ماش پوست کنده و چند عدد تخم مرغ و ادویه و آلوچه ترتیب دهند. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ معین
(بُ) (اِ.) نوعی آبگوشت که با گوشت بُز، حبوبات، سبزی و مواد دیگر درست کنند.
فرهنگ عمید
آبگوشتی که با حبوبات و سبزی تهیه میشود، آبگوشت سبزی،
حل جدول
آبگوشت آذری
آبگوشت آذری
بزباش
آبگوشت سبزی
بزباش
نوعی آبگوشت
بزباش
ابگوشت سبزی
بزباش
آبگوشت سبزیدار
بزباش
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) قسمی آب گوشت. طرز تهیه. - گوشت با نخود و لپه بار کنند چون نیم پز شود تره و شبت و قدری اسفناج و ماش پوست کنده بان اضافه کنند. پس از پختن چند عدد تخم مرغ در میان آن بشکنند و همینکه بست ادویه در آن زنند. اگر بخواهند ترشی دار باشند بعد از پختن سبزیها آلوچه تازه یا ترشی دیگر در آن داخل کنند.
واژه پیشنهادی
بزباش
یکی از خوراکهای سنتی استان همدان
آبگوشت بزباش
محبوبترین خوراک بین مردم آذربایجان و ارمنستان
آبگوشت بزباش
نوعی خوراک است که ویژگی آن سبزی موجود در آن است
آبگوشت بزباش
این غذا شباهت زیادی به قرمه سبزی آبدار دارد
آبگوشت بزباش
معادل ابجد
312