معنی برانگیخته شده
حل جدول
لغت نامه دهخدا
برانگیخته. [ب َ اَ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) مبعوث. || بلندشده. برخاسته. || تحریک شده. وادارشده. منبعث.تحریض شده. (ناظم الاطباء). رجوع به برانگیختن شود.
برانگیخته شدن
برانگیخته شدن. [ب َ اَ ت َ /ت ِ ش ُ دَ] (مص مرکب) انبعاث. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر). انزعاج. (تاج المصادر) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). هیجان. هیاج. (منتهی الارب). اهتیاج. رجوع به برانگیخته و برانگیختن در همه ٔ معانی شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(~. اَ تَ) (ص مف.) تحریک شده، تحریض گردیده.
مترادف و متضاد زبان فارسی
مبعوث، تحریض، تحریکشده، واداشته
فرهنگ عمید
وادارشده،
تحریکشده،
فارسی به عربی
حار، قطران
فارسی به آلمانی
Heiß, Scharfgewürzt
معادل ابجد
1597