معنی برافتاده

لغت نامه دهخدا

برافتاده

برافتاده. [ب َ اُ دَ /دِ] (ن مف مرکب) افتاده. || منسوخ. دمده.ورافتاده. || مغلوب و ناتوان. (آنندراج).مغلوب و عاجز و ناتوان. (ناظم الاطباء):
برقع عارض تو عافیت دلها برد
عافیت بار برافتاده ٔ دور قمر است.
سلمان (آنندراج).
|| مضمحل شده. فانی شده. رجوع به افتاده شود.

فرهنگ عمید

برافتاده

ازمیان‌رفته، نابودشده،

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

برافتاده

(اسم) از میان رفته از بین رفته نابود شده، درافتاده از مد افتاده.

معادل ابجد

برافتاده

693

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری