معنی بدذات
لغت نامه دهخدا
بدذات. [ب َ] (ص مرکب) بداصل و بدنژاد و کسی که نیک طینت نباشد.خبیث. (از آنندراج). بداصل و بدگوهر و مفسد. (ناظم الاطباء). بدفطرت. بدجبلت. بدگهر. مقابل خوش ذات. (یادداشت مؤلف). || ناقلا. (یادداشت مؤلف).
فارسی به انگلیسی
Blackguard, Devilish, Diabolic
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
دژخیم
فرهنگ فارسی هوشیار
بداصل، بدگوهر
فرهنگ عمید
بداصل، بدگوهر، بدسرشت،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بداصل، بدجنس، بدخواه، بدسرشت، بدطینت، بدفطرت، بدکردار، بدگهر، بدنفس، بدنهاد، پستفطرت، خبیث، شریر، مفسد، ناجوانمرد،
(متضاد) خوشباطن، خوشذات، نیکگوهر
فارسی به عربی
شقی، نذل
فارسی به ایتالیایی
malvagio
فارسی به آلمانی
Bösewicht (m), Schurke (m)
واژه پیشنهادی
کج سرشت
معادل ابجد
1107