معنی بدبخت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
بداختر، شوربخت، تیرهبخت، نگونبخت، بیطالع،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بختبرگشته، بداختر، بداقبال، بدطالع، بدعاقبت، بیطالع، پیشانیسیاه، ستارهسوخته، سیاهبخت، سیاهروز، سیهروز، شوربخت، فلکزده، مدبر، نگونبخت، وارونبخت مفلوک، شوریدهبخت،
(متضاد) اقبالمند، خوشاقبال، طالعدار، خوششانس خوشبخت، نیکبخت، م
فارسی به انگلیسی
Downfallen, Hapless, Ill-Fated, Ill-Omened, Ill-Starred, Luckless, Miserable, Squalid, Unfortunate, Unhappy, Unlucky, Wretch, Wretched
فارسی به ترکی
badbaht
فارسی به عربی
اشف، بائس، تعش، حزین، سیء الحظ
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) بد اختر بی طالع بی اقبال شور بخت مقابل خوشبخت نیکبخت سعید سعادتمند.
فارسی به آلمانی
Bedauernd, Bedaure, Leidtun, Traurig, Verzeihung
معادل ابجد
1008