معنی بحرالمیت

لغت نامه دهخدا

دریاچه ٔ نمک

دریاچه ٔ نمک. [دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ن َ م َ] (اِخ) بحیرهالمیته. بحرالمیت. دریای نمک در فلسطین. رجوع به بحیرهالمیته و بحرالمیت در ردیفهای خود شود.


سافیة

سافیه. [ی َ] (اِخ) شهری است در جنوب بحرالمیت. (نخبه الدهر دمشقی ص 213).


لوط

لوط. (اِخ) بحیره ٔ لوط. (ابن بطوطه). بحرالمیت. و رجوع به بحیره ٔ لوط شود.


بحیرة المیتة

بحیره المیته. [ب ُ ح َ رَ تُل ْ م َ ت َ] (اِخ) بحرالمیت. دریاچه ٔنمک. بحیره ٔ لوط. (نخبهالدهر دمشقی): ریگی است اندر حدود مصر، مشرق او از عسقلان تا به بحیرهالمیته. (از حدود العالم). و رجوع به بحرالمیت شود.


دریای شور

دریای شور. [دَرْ ی ِ] (اِخ) بحرالملح. دریای عربه. بحرالموت. (قاموس کتاب مقدس). دریاچه ٔ لوط. رجوع به بحرالمیت شود.


دریای لوط

دریای لوط. [دَرْ ی ِ] (اِخ) بحیره ٔ لوط. بحرالمیت. دریاچه ٔ لوط. رجوع به بحیره ٔ لوط و سفرنامه ٔ ناصرخسرو شود.


وادی بنی نمیر

وادی بنی نمیر. [ب َ ن ُ م َ] (اِخ) واقع است در جنوب بحرالمیت. (از نخبهالدهر دمشقی ص 213).


دریاچه ٔ لوط

دریاچه ٔ لوط. [دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ] (اِخ) بحیره ٔ لوط. بحرالمیت در فلسطین. رجوع به بحیره ٔ لوط در ردیف خود شود.

معادل ابجد

بحرالمیت

691

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری