معنی بازتاب

لغت نامه دهخدا

بازتاب

بازتاب. (اِ مرکب) انعکاس. (لغات فرهنگستان). جنبشی غیرارادی که بلافاصله در پی تحریک وارد بر یک عصب حسی پیدا میگردد. اینگونه حرکت بیشتر اوقات بصورت قبض و بسط عضلانی ظاهر میشود. مانند تنگ و فراخ شدن مردمک چشم زیر تأثیر روشنائی. رجوع شود به روانشناسی پرورشی سیاسی ص 245.

فارسی به انگلیسی

بازتاب‌

Echo, Image, Reflection, Repercussion, Reverberation

فارسی به ترکی

بازتاب‬

refleks, akis

فرهنگ معین

بازتاب

برگشت، انعکاس، مجازاً: اثری که از چیزی در دیگران یا در محیط پدیدار شود، پاسخ غیرارادی موجود زنده به محرک (روانشناسی)،

فرهنگ عمید

بازتاب

درخشش،
انعکاس،

فرهنگ فارسی هوشیار

بازتاب

انعکاس، درخشش

حل جدول

بازتاب

رفلکس

انعکاس، پیامد، واکنش


بازتاب نور

پرتو


بازتاب نور و صدا

رفلکس

مترادف و متضاد زبان فارسی

بازتاب

پیامد، عکس‌العمل، واتاب، واکنش، انعکاس، پژواک، طنین، پاسخ غیرارادی، بازگشت

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

بازتاب کردن

Spiegel (m), Spiegeln, Widerspiegeln

معادل ابجد

بازتاب

413

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری