معنی باجناق

لغت نامه دهخدا

باجناق

باجناق. [ج َ] (ترکی، اِ) رجوع به باجناغ شود.

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

باجناق

ترکی همریش هم داماد (گویش گیلکی) همزلف (صفت اسم) دو مرد را که دو خواهر را در ازدواج دارند نسبت بهم باجناق گویند همریش همزلف.

فرهنگ معین

باجناق

[تر.] (ص. اِ.) = باجناغ: دو مردی که با دو خواهر ازدواج کرده باشند، هم ریش.

حل جدول

باجناق

هم‌زلف

سلف

همریش


باجناق و آیزنه

هم‌ریش


باجناق و هم‌زلف

سلف

کلمات بیگانه به فارسی

باجناق

همریش

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

باجناق

همریش

مترادف و متضاد زبان فارسی

باجناق

همریش، سلف، هم‌زلف،
(متضاد) هوو، وسنی

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

باجناق

هم داماد، هم زلف، هم ریش


کارگردان فیلم باجناق

حسین قاسمی وند

انگلیسی به فارسی

brother in law

باجناق

معادل ابجد

باجناق

157

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری