معنی بااراده

حل جدول

بااراده

مصمم،

فارسی به انگلیسی

مترادف و متضاد زبان فارسی

باعزم

بااراده، پراستقامت، مصمم،
(متضاد) سست‌اراده، بی‌اراده


بی‌اراده

بی‌اختیار، بی‌حال، سست‌عنصر،
(متضاد) بااراده، مصمم


ثابت‌قدم

استوار، بااراده، باعزم، پابرجا، مصمم،
(متضاد) مذبذب، نااستوار


باهمت

بخشنده، سخاوتمند، سخی، کریم،
(متضاد) بی‌همت، بااراده،
(متضاد) بی‌اراده


ضعیف‌النفس

بی‌اراده، بیچاره، حقیر، زبون، سست‌اراده، سست‌بنیاد، ناتوان،
(متضاد) بااراده

لغت نامه دهخدا

بلاارادة

بلااراده. [ب ِ اِ دَ] (ع ق مرکب) (از: ب + لا (نفی) + اراده) بدون اراده. بی خویشتن. مقابل بااراده. (از فرهنگ فارسی معین). مقابل ارادی. غیرارادی. سهواً. ندانسته. نفهمیده. نه برقصد.


استیاژ

استیاژ. [اَ] (اِخ) آستیاژ. استیاگس. تلفظ یونانی ایشتوویگو نام آخرین پادشاه مادی. اسم این پادشاه را هرودت «آستیاگس » نوشته و کتزیاس «آستی کاس ». راجع به اسامی پادشاهان ماد هشت جدول بدست آمده، پنج ازهرودوت و سه از کتزیاس. در سه جدول از هشت جدول مذکور اسم این شاه «اژدهاک » نوشته شده. نبونید پادشاه بابل اسم او را «ایخ توویکو» نویسانده و محققاً معلوم نیست که آستیاگس، آستی گاس و نیز ایخ توویکو مصحف چه اسمی است، ظن قوی این است که مصحف اژدهاک میباشد، زیرا «مار آپاس کاتینا» مورخ ارمنستان هم اسم او را چنانکه بیاید «اشداهاک » نوشته، که همان اژدهاک است. بهرحال او پسر هووخشترَ بود ومدت سلطنتش موافق روایات هرودوت از 584 تا 550 ق. م. در زمان او دولت ماد منقرض شد و وقایع چنین بود:
اوضاع آسیای غربی: وقتی که این شاه بتخت نشست دولت ماد بزرگترین دولت آسیای غربی بشمار میرفت و ابهتی که هووخشتره بماد داده بود، دلالت میکرد بر اینکه این دولت آینده ٔ درخشان تری خواهد داشت، ولی برخلاف انتظار چنانکه در جای خود بیاید، دیری نگذشت که دولت مزبور بدست کوروش بزرگ منقرض شد (550 ق. م.). اژدهاک در بدو سلطنت خود خواست بجهانگیریهای هووخشتره ادامه دهد، ولی بزودی دریافت که اوضاع آسیای غربی و موقع دول همجوار مانع از این کار است زیرا اگر ماد میخواست از طرف مغرب توسعه یابد می بایست با دولت لیدی و بابل بجنگد. دولت اوّلی بواسطه ٔ زحمات آلیات و کرزوس قوی بود، با یونانیها و مصر روابط دوستانه ٔ محکمی داشت و بعلاوه دختر آلیات ملکه ٔ ماد بود. بابل هم پادشاهی داشت مانند بخت النصر فعال و بااراده و درافتادن باچنین سلطانی صلاح ماد نبود بخصوص که خواهر آژدهاک ملکه ٔ بابل بشمار میرفت، از طرف دیگر لیدیه و بابل هم چون قوت ماد را میدیدند نمیخواستند بهانه ٔ جنگ ایجادکنند. این بود که تقریباً در مدت سی سال صلح و آرامش مختل نشد و در این مدت بخت النصر استحکامات بابل راقوی کرد و این شهر را باندازه ای آراست که بابل مجدداً مقام سابق خود را بازیافت و آنرا عروس شهرها و پایتخت آسیا گفتند. بعد از بخت النصر دوم در میان جانشینانش کسی پیدا نشد که کارهای او را دنبال کند. نفاق داخلی که بواسطه ٔ وجود بخت النصر قوی و بااراده موقتاً فرونشسته بود مجدداً شروع شد. چند نفر بتخت نشسته بزودی کشته شدند یا درگذشتند و بالاخره کاهنان بابل شخصی را نبونید (به بابلی: نبونه خید) نام که از خانواده ٔ سلطنت نبود بتخت نشاندند. از لوحه هایی که در بابل یافته اند، معلوم میشود که پدر این شخص کاهن معبد «سین » یعنی رب النوع ماه در حران بوده و شاید قرابتی با خانواده ٔ سلطنت آسور داشته است. بهرحال او شخصی نبود که بتواند در چنین موقع باریک دولت بابل را اداره کند و فقط از این جهت او را به تخت نشاندند که در کنگاش کاهنان برضد پادشاه قبل شرکت داشت. با وجود این سستی داخلی آرامش بابل بواسطه ٔ ابهتی که دولت مزبوردر زمان بخت النصر یافته بود دوام داشت، سوریه حرکتی نمیکرد، حتی صور از بابل میخواست کسی را برای پادشاهی بدانجا بفرستد و مصر هم بمستملکات بابل طمع نمی ورزید ولی دولت ماد که به خوبی از اوضاع داخلی بابل آگاه بود موقع را مناسب دید که خیال دیرین خود را راجع بتوسعه ٔ مملکت از طرف مغرب بموقع عمل بگذارد و پادشاه ماد با قشونی داخل بین النهرین گردید. کیفیات این جنگ معلوم نیست و حتی نمیدانیم مصادمه ای بین فریقین روی داده یا نه. ولی از لوحه های نبونید پیداست که او از این پیشآمد خیلی مکدر بوده، ولی نه از جهت سیاسی، بلکه از این جهت که نیت او در تعمیر معبد «سین » در حرّان بتأخیر افتاده بود. لوحه های او غالباً پر است از اطلاعات راجع به آثار عتیقه ٔ بابل بمعابد و استوانه هایی که در پی های معابد قدیم مییافت و نیز راجع بسلاطین بسیار قدیم بابل، اکد و غیره، از قشون کشی پادشاه ماد هم اگر اطلاعی میدهد بطور اجمال و بمناسبت معبدحران است. از یک لوحه ٔ او چنین مستفاد میشود که اگرکوروش بر پادشاه ماد خروج نکرده بود، جنگ ماد و بابل امتداد می یافت.
قیام کوروش بر پادشاه ماد: راجع به این واقعه اسنادی که وجود دارد عبارتست از نوشته های مورخین قدیم مانند هرودت، کتزیاس و غیره که چون بیشتر راجع به صباوت و جوانی کوروش و کارهای اوست جایش در تاریخ دوره ٔ پارسی است و بیاید. تفاوتهایی هم در نوشته های مورخین دیده میشود که در جایش ذکر خواهد شد. خلاصه ٔ تمام این نوشته ها اینست که کوروش بر پادشاه ماد یاغی شد و در نتیجه ٔ جنگ یا جنگهایی همدان را گرفته دولت ماد را منقرض کرد، فقط گزنفون چنانکه در موقع خود ذکر خواهد شد تسلط کورش را بر ماد بطور دیگر شرح داده. بالاتر گفته شد که در حفریات بابل لوحه ای از نبونید بدست آمده. پادشاه بابل در این لوحه مفادخوابی را که دیده بیان و در آخر آن اشاره به بهره مندی کوروش و انقراض ماد میکند. این است مفاد لوحه: «مردوک آقای بزرگ و «سین » یعنی نور آسمان و زمین از دوطرف من ایستاده بودند. مردوک بمن گفت نبونید پادشاه بابل آجر تهیه کن و معبد اخول خول را بساز، تا «سین »آقای بزرگ در آنجا سکنی گزیند. من با کمال فروتنی بمردوک آقای خدایان گفتم معبدی را که تو نشان میدهی مادیها و قشون بسیار آنها محاصره کرده اند. مردوک بمن جواب داد مادیها که تو از آنها سخن میرانی دیگر وجودندارند چنانکه مملکت، پادشاه و اعوان و انصار او دیگر وجود ندارند. در سال سوم آنها (یعنی پارسیها) بجنگ او (یعنی پادشاه ماد) رفتند و کوروش پادشاه اَنشان خادم جوان او (یعنی مردوک) با قوای خود افواج مادی را متفرق کرد و ایخ توویکو پادشاه ماد را اسیر کرده بمملکت خود فرستاد». نبونید از این پیش آمد غیرمترقب مشعوف بود، چه می پنداشت که این واقعه او را به اجرای خیال خود یعنی تصرف حران و ساختن معبدی برای «سین » در آنجا نزدیک کرده و نمی دانست که چند سال بعد خود بابل هم بدست کوروش خواهد افتاد. از مضمون لوحه چنین استنباط میشود که مادیها در این جنگ نسبت به بابلیها بهره مند بوده اند و قیام کوروش بر ماد موقتاً بابل رااز دست رقیب قوی خلاصی بخشیده. درباره ٔ اژدهاک (ایخ توویکو بابلی ها یا آستیاگس یونانیها) نمیتوان قضاوت کرد زیرا نوشته های مورخین قدیم نسبت باو متضاد است. هرودوت او را جبار و شدیدالعمل دانسته. کتزیاس بعکس او را پادشاهی رئوف معرفی کرده و نیکلائوس دمشقی او راستوده. بعضی مانند نلدکه عقیده دارند که نوشته های هرودوت راجع به آخرین پادشاه ماد از گفته های خانواده ٔهارپاک وزیر ایخ توویکو است و چون این خانواده چنانکه بیاید، دشمن شاه ماد بود او را بد توصیف کرده، اماگفته های نیکلائوس دمشقی را هم اغراق آمیز میدانند، نتیجه این میشود که راجع به شخص آستیاک یا اژدهاک از جهت فقدان مدارک صحیحه نمیتوان چیزی گفت. در پایان این مبحث لازم است علاوه کنیم مار آپاس کاتینا مورخ ارمنستان عقیده داشت که اژدهاک در جنگی با تیگران پادشاه ارمنستان و دوست کوروش بقتل رسید. مورخ مذکور گوید (کتاب 18- 22 مستخرج از کتاب موسی خورن): از جهت دوستی تیگران با کوروش اژدهاک پادشاه ماد از پادشاه ارمنستان ظنین شد. شبی خوابی دید بس هولناک که بر وحشت او افزود و در نتیجه ٔ شوری با نزدیکان خود مصمم گشت که تیگران را خائنانه تلف کند بنابراین خواهر او «دیگرانوهی » را ازدواج کرد تا بدستیاری وی قصد خود را انجام دهد. زن راضی نشد به برادرش خیانت کند و سراً او را از نقشه ٔ مشئوم اژدهاک آگاه ساخت. بعد که پادشاه ماد میخواست در سرحد ماد و ارمنستان تیگران را ملاقات کند و او را بکشد، تیگران دعوت او را نپذیرفت و دشمنی خود را با او آشکار کرد. پس از آن بزودی جنگ درگرفت و پنج ماه دوام یافت. بالاخره در جدالی که تیگران با اژدهاک کرد او را کشت و خانواده اش را به ارمنستان برده در مشرق آرارات جا داد. عده ٔ زنان، دختران، پسران و سایر اسرا بده هزار میرسید و ملکه آنوایش نام داشت. راجع بروایت مورخ مذکور، باید گفت که برخلاف نوشته های مورخین یونانی و رومی است. راست است که گزنفون چنانکه بیاید، تیگران نامی را اسم برده و او را پسر پادشاه ارمنستان دانسته، ولی چنین روایتی را او هم ذکر نکرده، بعکس گزنفون گوید (در تربیت کوروش) که پادشاه ارمنستان خواست از موقع استفاده کرده باج به پادشاه ماد ندهد ولی کوروش از طرف او قشون به ارمنستان کشیده پادشاه آنرا مطیع کرد. چنانکه او باج خود را داد سپاهی هم بکمک مادیها که جنگی در پیش داشتند فرستاد و تیگران هم در ملازمت کوروش بماد رفت. بنابر آنچه گفته شد روایت مار آپاس کاتینا را باید یکی ازگفته های داستانی پنداشت. (ایران باستان صص 200- 204).


اژدهاک

اژدهاک. [اَ ژِ دَ / اَ دَ] (اِخ) ضحاک. (جهانگیری). ضحاک ماران. (برهان). ازدهاک. آژی دهاک.اَزی دهاک. ازدهاق (معرّب). طبری گوید: بیوراسب، و هو الازدهاق و العرب تسمیه الضحاک فتجعل الحرف الذی بین السین و الزای فی الفارسیه ضاداً و الهاء حأاً و القاف کافاً:
ایا شاهی که ملک تو قدیم است
نیابت برد تخت از اژدهاکا.
دقیقی.
جمشید تاج دار بیک اره سر برید
ده آک اژدهاک اسیر دو مار شد.
عبدالقادر نائینی.
ضحاک بیوراسپ... و پارسیان ده آک گفتندی از جهت آنکه ده آفت و رسم زشت در جهان آورد از عذاب و آویختن و فعلهاء پلید، و آک را معنی زشتی و آفت است، پس چون معرب کردند سخت نیکو آمد: ضحاک، یعنی خندناک، و اژدهاک نیز گفتند سبب آن علت بود که بر کتف بود، یعنی اژدهااند که مردم را بیوبارند. (مجمل التواریخ و القصص صص 25- 26). رجوع به ضحاک و داستانهای ایران قدیم تألیف پیرنیا صص 21- 22 شود. || آستیاگس. آخرین پادشاه سلسله ٔ ماد. اسم این شاه را هرودت آستیاگس نوشته و کتزیاس آستی گاس. راجع به اسامی پادشاهان ماد هشت جدول بدست آمده، پنج از هرودت و سه از کتزیاس. در سه جدول از هشت جدول مذکور اسم این شاه اژدهاک نوشته شده، نبونید پادشاه بابل اسم او را ایخ توویگو نویسانده و محققاً معلوم نیست که آستیاگس، آستی گاس ونیز ایخ توویگو مصحف چه اسمی است، ظن قوی این است که مصحف اژدهاک می باشد، زیرا مارآپاس کاتینا مورخ ارمنستان هم اسم او را چنانکه بیاید آشداهاک نوشته که همان اژدهاک است. بهرحال او پسر هووخشتر بود و مدت سلطنتش موافق روایات هرودت از584 تا 550 ق. م. در زمان او دولت ماد منقرض شد و وقایع چنین بود:
اوضاع آسیای غربی: وقتی که این شاه بتخت نشست، دولت ماد بزرگترین دولت آسیای غربی بشمار میرفت و ابهتی، که هووخشتر به ماد داده بود دلالت میکرد براینکه این دولت آتیه ٔ درخشان تری خواهد داشت، ولی برخلاف انتظار، چنانکه در جای خود بیاید، دیری نگذشت که دولت مزبور بدست کوروش بزرگ منقرض شد (550 ق. م.). اژدهاک در بدو سلطنت خود خواست به جهانگیریهای هووخشتر ادامه دهد، ولی بزودی دریافت که اوضاع آسیای غربی و موقع دول همجوار مانع از این کار است، زیرا اگر او میخواست از طرف مغرب توسعه یابد میبایست با دولت لیدی و بابل بجنگد. دولت اولی بواسطه ٔ زحمات آلیات و کرزوس قوی بود، با یونانیها و مصر روابط دوستانه ٔ محکمی داشت و بعلاوه دختر آلیات ملکه ٔ ماد بود. بابل هم پادشاهی داشت، مانند بخت النصر فعال و بااراده و درافتادن با چنین سلطانی صلاح ماد نبود، بخصوص که خواهر اژدهاک ملکه ٔ ماد بشمار میرفت. از طرف دیگر لیدیه و بابل هم، چون قوت ماد را می دیدند نمیخواستند بهانه ای برای جنگ ایجاد کنند. این بود که تقریباً در مدت سی سال صلح و آرامش مختل نشد و در این مدت بخت النصر استحکامات بابل را قوی کرد و این شهر را به اندازه ای آراست که بابل مجدداً مقام سابق خود را بازیافت و آنرا عروس شهرها و پایتخت آسیا گفتند. بعد از بخت النصر دوم، در میان جانشینان او کسی پیدا نشد که کارهای اورا دنبال کند. نفاق داخلی، که بواسطه ٔ وجود بخت النصر قوی و بااراده موقتاً فرونشسته بود، مجدداً شروع شد، چند نفر بتخت نشسته بزودی کشته شدند یا درگذشتند و بالاخره کاهنان بابل شخصی را نبونید (به بابلی نبونه خید) نام، که از خانواده ٔ سلطنت نبود، بتخت نشاندند. از لوحه هائی که در بابل یافته اند، معلوم میشود که پدر این شخص کاهن معبد سین یعنی رب النوع ماه در حرّان بوده و شاید قرابتی با خانواده ٔ سلطنت آسور داشته.بهرحال او شخصی نبود که بتواند در چنین موقع باریک دولت بابل را اداره کند و فقط از این جهت او را بتخت نشاندند که در کنگاش کاهنان بر ضدّ پادشاه قبل شرکت داشت. با وجود این سستی داخلی آرامش بابل بواسطه ٔ ابهتی که دولت مزبور در زمان بخت النصر یافته بود، دوام داشت. سوریه حرکتی نمیکرد. حتی صور از بابل میخواست کسی را برای پادشاهی بدانجا بفرستد و مصر هم به مستملکات بابل طمع نمیورزید، ولی دولت ماد، که بخوبی از اوضاع داخلی بابل آگاه بود، موقع را مناسب دید که خیال دیرین خود را راجع به توسعه ٔ مملکت از طرف مغرب به موقع عمل بگذارد و پادشاه ماد با قشونی داخل بین النهرین گردید. کیفیات این جنگ معلوم نیست و حتی نمیدانیم مصادمه ٔ بین فریقین روی داده یا نه، ولی از لوحه های نبونید پیداست که او از این پیش آمد بسیار مکدربوده، ولی نه از جهت سیاسی، بلکه از این جهت که نیت او در تعمیر معبد سین در حران به تأخیر افتاده بود. لوحه های او غالباً پر است از اطلاعات راجع به آثار عتیقه ٔ بابل، بمعابد و استوانه هائی که در پی های معابد قدیم می یافت و نیز راجع بسلاطین بسیار قدیم بابل و اکد و غیره. از قشون کشی پادشاه ماد هم، اگر اطلاعی میدهد، بطور اجمال و بمناسبت معبد حران است. از یک لوحه ٔ او چنین مستفاد میشود که اگر کوروش بر پادشاه مادخروج نکرده بود، جنگ ماد و بابل امتداد می یافت.
قیام کوروش بر پادشاه ماد: راجع به این واقعه اسنادی که وجود دارد عبارت است از نوشته های مورخین قدیم مانند هرودوت، کتزیاس و غیره که چون بیشتر راجع به صباوت و جوانی کوروش و کارهای اوست، جایش در تاریخ دوره ٔ پارسی است و بیاید. تفاوتهایی هم در نوشته های مورخین دیده میشود که در جای خود ذکر خواهد شد. خلاصه ٔ تمام این نوشته ها این است که کوروش بر پادشاه ماد یاغی شد ودر نتیجه ٔ جنگ یا جنگهائی همدان را گرفته دولت ماد را منقرض کرد، فقط گزنفون، چنانکه در موقع خود ذکر خواهد شد، تسلط کوروش را بر ماد بطور دیگر شرح داده. بالاتر گفته شد که در حفریات بابل لوحه ای از نبونید بدست آمده. پادشاه بابل در این لوحه مفاد خوابی را که دیده بیان کرده و در آخر آن اشاره به بهره مندی کوروش و انقراض ماد میکند. این است مفاد لوحه: مردوک، آقای بزرگ و [سین]، یعنی نور آسمان و زمین، از دو طرف من ایستاده بودند. مردوک بمن گفت: نبونید پادشاه بابل، آجر تهیه کن و معبد [اخول خول] را بساز تا [سین] آقای بزرگ در آنجا سکنی گزیند. من با کمال فروتنی به مردوک آقای خدایان، گفتم معبدی را که تو نشان میدهی مادی ها و قشون بسیار آنها محاصره کرده اند. مردوک بمن جواب داد مادیهائی که تو از آنها سخن میرانی، دیگر وجود ندارند، چنانکه مملکت، پادشاه و اعوان و انصار او دیگر وجود ندارند. در سال سوم، آنها [یعنی پارسیها] به جنگ او [یعنی پادشاه ماد] رفتند و کوروش پادشاه [انشان]، خادم جوان او [یعنی مردوک]با قوای خود افواج مادی را متفرق کرد و ایخ توویگو پادشاه ماد را اسیر کرده به مملکت خود فرستاد، نبونیداز این پیش آمد غیرمترقب مشعوف بود، چه می پنداشت که این واقعه او را به اجرای خیال خود، یعنی تصرف حرّان و ساختن معبدی برای [سین] در آنجا نزدیک کرده و نمیدانست که چند سال بعد خود بابل هم بدست کوروش خواهد افتاد. از مضمون لوحه چنین استنباط میشود که مادیها در این جنگ نسبت به بابلیها بهره مند بوده اند و قیام کوروش بر ماد موقتاً بابل را از دست رقیب قوی خلاصی بخشیده.
درباره ٔ اژدهاک (ایخ توویگوی بابلی ها یا آستیاگس یونانی ها) نمیتوان قضاوت کرد، زیرا نوشته های مورّخین قدیم نسبت به او متضاد است: هرودوت او را جبار و شدیدالعمل دانسته، کتزیاس بعکس او را پادشاهی رئوف معرفی کرده و نیکلائوس دمشقی او را ستوده. بعضی مانند نلدکه عقیده دارند که نوشته های هرودوت راجع به آخرین پادشاه ماد از گفته های خانواده ٔ «هارپاگ » وزیر ایخ توویگو است و چون این خانواده، چنانکه بیاید، دشمن شاه ماد بود، او را بد توصیف کرده. اما گفته های نیکلائوس دمشقی را هم اغراق آمیز میدانند. نتیجه این میشود که راجع به شخص آستیاک یا اژدهاک از جهت فقدان مدارک صحیحه نمیتوان چیزی گفت.
در پایان این مبحث لازم است علاوه کنیم: مارآپاس کاتینا مورخ ارمنستان عقیده داشت که اژدهاک در جنگی با تیگران پادشاه ارمنستان و دوست کوروش بقتل رسید. مورخ مذکور گوید (کتاب 18- 22 مستخرج از کتاب موسی خورن): از جهت دوستی تیگران با کوروش، اژدهاک پادشاه ماد، از پادشاه ارمنستان ظنین شد. شبی خوابی دید بس هولناک که بروحشت او افزود و در نتیجه ٔ شوری با نزدیکان خود مصمم گشت که تیگران را خائنانه تلف کند بنابراین خواهر او «دیگرانوهی » را ازدواج کرد، تا بدستیاری وی قصد خود را انجام دهد. زن راضی نشد ببرادرش خیانت کند و سرّاً او را از نقشه ٔ میشوم اژدهاک آگاه ساخت. بعد، که پادشاه ماد میخواست در سرحد ماد و ارمنستان تیگران را ملاقات کند و او را بکشد، تیگران دعوت او را نپذیرفت و دشمنی خود را با اوآشکار کرد. پس از آن بزودی جنگ درگرفت و پنج ماه دوام یافت. بالاخره در جدالی که تیگران با اژدهاک کرد، او را کشت و خانواده اش را به ارمنستان برده در مشرق آرارات جا داد. عده ٔ زنان، دختران، پسران و سایر اسرا به ده هزار میرسید و ملکه آنوائیش نام داشت. راجع به روایت مورّخ مذکور باید گفت که برخلاف نوشته های مورّخین یونانی و رومی است.راست است که گزنفون، چنانکه بیاید، تیگران نامی را اسم برده و او را پسر پادشاه ارمنستان دانسته، ولی چنین روایتی را او هم ذکر نکرده. بعکس گزنفون گوید (درتربیت کوروش)، که پادشاه ارمنستان خواست از موقع استفاده کرده باج به پادشاه ماد ندهد، ولی کوروش از طرف او قشون به ارمنستان کشیده پادشاه آن را مطیع کرد، چنانکه او باج خود را داد، سپاهی هم به کمک مادیها که جنگی در پیش داشتند فرستاد و تیگران هم در ملازمت کوروش به ماد رفت. بنابر آنچه گفته شد روایت مارآپاس کاتینا را باید یکی از گفته های داستانی پنداشت. (ایران باستان صص 200- 204).


عزم

عزم. [ع َ] (ع اِ) قصد و آهنگ. (منتهی الارب). اراده. (غیاث اللغات). نیت. (نصاب). اراده و قصد و آهنگ و هنگ. (ناظم الاطباء). اراده ٔ پیشین است برای واداشتن نفس بر انجام دادن کاری که در نظر گرفته شده است، لذا آن برای خداوند جایز نباشد. و گویند عزم و نیت، در معنی متحدند. (از اقرب الموارد). در فارسی، بالجزم، سبک عنان، سبک سر، سپهرسیر، زمان سیر، تندسیر، متین، کامکار از صفات اوست و با لفظ داشتن و کردن و برآراستن و آمدن و افتادن مستعمل است. (آنندراج): و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزماً (قرآن 115/20)، از پیش با آدم عهد بستیم ولی او آن را فراموش کرد و مر او را عزمی نیافتیم.
بدان کین و داد و بدان رزم و بزم
بدان امر و نهی و بدان رای و عزم.
فردوسی.
تاش بدان عزم است که حالی طوفی کند تا حشمتی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 367). اگر مرد از قوه ٔ عزم خویش مساعدتی تمام نیابد... (تاریخ بیهقی).
چو دید عزم مرا بر سفر درست شده
فروشکست به لؤلؤ کناره ٔ عناب.
مسعودسعد.
ارکان و حدود آن را به ثبات حزم و نفاذ عزم چنان مستحکم و استوار گردانید که چهارصد و اند سال بگذشت. (کلیله و دمنه). و آن را به ثبات عزم و حسن قصد نام نکند. (کلیله و دمنه). و ثبات عزم صاحب شرع بدان پیوست. (کلیله و دمنه).
آب خضر و نار موسی یافت شاه
عزم و حزمش این و آن بینی بهم.
خاقانی.
عزم او چون مهره ای خواهد نشاند
ششدر هفت آسمان خواهد گشاد.
خاقانی.
به دلی قوی و عزمی ذکی با حفظه ٔ آن قلعه جنگ آغاز نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 274). دواعی همت و بواعث نهمت ایشان محرک عزم و محرض قصد سلطان شده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 408). او از سر شطط و تجاهل حرکت کرد و به هراه رفت بر عزم غزنه. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 400).
وز آنجا برون شد به عزم درست
بفرمان ایزد میان بست چست.
نظامی.
کعبه روی عزم ره آغاز کرد
قاعده ٔ کعبه روان ساز کرد.
نظامی.
چون دید که به نزدیک او عزم آمدن دارد بگریست. (گلستان سعدی). جول، عزم. (منتهی الارب).
- امثال:
عزم جفت طلب است و طلب آبستن یافت
یافت را در طلب امکان به خراسان یابم.
خاقانی.
پای بر مرکب عزیمت آر
زآنکه عزم درست توست براق.
مغربی.
- اولوالعزم، صاحبان عزم. دارندگان عزم و اراده. و در مورد اولوالعزم در قرآن کریم «فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل » (قرآن 35/46) ده قول آمده است و مشهورتر آن است که آنان نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام باشند. (از اقرب الموارد). از پیغامبران آنان که بر امور عهدنموده ٔ خود و سپرده ٔ خدای تعالی آهنگ و کوشش کردند. یا آنها نوح و ابراهیم و موسی و محمد علیهم الصلاه و السلام هستند. و نزد زمخشری آنان صاحبان کوشش و ثبات و صبرند. یا نوح و ابراهیم و اسحاق و یعقوب ویوسف و موسی و داود و عیسی علیهم الصلاه و السلام. (منتهی الارب) (آنندراج). آنان پنج تن از پیغمبرانند: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد علیهم السلام، زیراهر یک دارای عزم و شریعتی بودند که ناسخ شریعت پیش بود. و گفته اند اولوالعزم شش نفرند: نوح که صبر کرد بر اذیت قوم خود و ابراهیم که صبر نمود بر آتش، و اسحاق که صبر بر ذبح نمود، و یعقوب که صبر بر فراق فرزند و کوری نمود، و یوسف که در چاه و زندان صبر کرد، و ایوب که صبر بر ضرر نمود. و نیز گفته اند مراد نوح و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و موسی علیهم السلام باشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به اولوالعزم در ردیف خود شود.
- باعزم، بااراده. مصمم. کسی که ایفای به عهد نماید و بر قول خود راسخ بماند. (ناظم الاطباء): مرد خردمند باعزم و حزم آن است که وی به رأی روشن خویش به دل یکی بود با جمعیت. (تاریخ بیهقی).
- به عزم ِ... (لازم الاضافه)، بمنظور. بقصد: بعزم دیدار دوست خود حرکت کرد. (فرهنگ فارسی معین).
- بی عزم، بی اراده. بی تصمیم.
- جزم کردن عزم، تصمیم قطعی گرفتن. (فرهنگ فارسی معین).
- سست عزم،سست اراده. ضعیف اراده.
- عزم بزم رفتن، رفتن به مهمانی و بزم. (ناظم الاطباء).
- عزم جزم، قصد و آهنگ استوار و محکم. (ناظم الاطباء).
- عزم درست، کسی که در اراده ٔ خود ثابت و جازم باشد. (ناظم الاطباء).
- عزم راه کردن، اظهار مسافرت نمودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به عزم کردن شود.
- عزم سفر گرفتن، عزیمت سفر کردن و بجد عازم مسافرت گشتن. (ناظم الاطباء).
- عزم کاری کردن، به جد و کوشش بسیارمرتکب آن کار شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به عزم کردن شود.
- مصطفی عزم،که عزمی چون عزم مصطفی دارد. استوار و متین:
مصطفی عزم و علی رزمی که هست
ذوالفقارش پاسبان مملکت.
خاقانی.
|| در اصطلاح صوفیه و عرفا، بناء حال و تحقیق قصد است در انجام عبادات و ریاضات و حمل نفس بر آنها و تحمل سختیهای سلوک راه حق و استغراق در لوائح مشاهدات و استجماع قوای استقامت بحکم «فاذا عزمت فی الامور فتوکل علی اﷲ»، و بالجمله تا سالک را در کارها و ریاضات و اعمال عزم نباشد ره به مقصود نبرد، و باید توجه خود را از کل مخلوق قطع کند و تمام قوای خود را متوجه محبوب کند. (فرهنگ مصطلحات عرفاء). || (اصطلاح فلسفه) جزم اراده است، یعنی میل بعد از تردد که حاصل از دواعی مختلف باشد. (فرهنگ علوم عقلی از کشاف). || (اصطلاح روانشناسی) آنچه بعد از تصور غرض وهدف معین و در پایان تأمل (یعنی معارضه ٔ دلایل موافق و مخالف آن هدف و غرض) صورت می پذیرد، عزم یا تصمیم نامیده می شود. (فرهنگ فارسی معین از روانشناسی علی اکبر سیاسی). || (اصطلاح مکانیک) قوه ای نسبت به یک نقطه، از شدت این قوه در مسافتی مستقیم که طبق آن قوه اعمال میشود حاصل میگردد. گشتاور. (از فرهنگ فارسی معین). || کنجاره ٔ مویز. (منتهی الارب). ثجیر و ثفل مویز. (از اقرب الموارد). ج، عُزُم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).


صاحب

صاحب. [ح ِ] (ع ص، اِ) نعت فاعلی مذکر از صُحْبه و صحابه. یار. ج، صَحْب، صُحبه، صُحْبان، صِحاب، صَحابه، صِحابه. ج ِ فاعل بر فَعاله جز در این مورد نیامده است. (منتهی الارب). ج، اَصحاب، صَحب، صَحابه، صِحاب، صُحبه، صَحبان. || همراه. (ربنجنی). || همسفر. (دستورالاخوان). ملازم. رفیق. قرین. جلیس. دمساز. انیس:
خازنت را گو که سنج و رایضت راگو که ران
شاعرت را گو که خوان و صاحبت را گو که پای.
منوچهری.
صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش
گوی خیری که توانی ببر از میدانش.
سعدی.
تو آن نه ای که دل از صحبت تو برگیرند
وگر ملول شوی صاحبی دگر گیرند.
سعدی.
صاحبا در شب سعادت خواب
مکن وروز تنگ را دریاب.
اوحدی.
|| خداوند چیزی. (دستورالاخوان). مالک و خداوندگار. (غیاث اللغات). خداوند. (مقدمه الادب) (ربنجنی) (برهان قاطع): احتراف، صاحب پیشه شدن. اِسْباع، صاحب رمه ٔ گرگ درآمده شدن. استشرار؛ صاحب گله ٔ بزرگ از شتران شدن. اِسْداس، صاحب شتران سِدْس شدن. اِسْراع، صاحب ستور شتاب رو شدن. اِشْداد؛ صاحب ستور سخت شدن. اِشْدان، صاحب بچه ٔ توانا شدن آهوی ماده. اِشْراب، صاحب شتران سیراب و شتران تشنه شدن. اِشْطاء؛ صاحب پسر بالغ شدن. (منتهی الارب). اِعْریراف، صاحب یال شدن اسب. (کنز اللغات). اِقْناف، صاحب لشکر بسیار گردیدن. (منتهی الارب). تجسّد، تجسّم، صاحب تن شدن چیزی. ثَوّاب، صاحب جامه. (کنز اللغات). ذَمیر؛ مرد صاحب جمال. سِمّیر؛ صاحب افسانه. سَیّاف، صاحب تیغ. شدیدالکاهل، صاحب شوکت و قوت. شَیْذاره؛ مرد صاحب غیرت. عَطّار؛ صاحب عطر. کسری ̍؛ صاحب شوکت بسیار. مُشَحِّم، صاحب شتران فربه. مَعّاز؛ صاحب بُز. مُقْنی، صاحب نیزه. مَکیث، صاحب وقر. مَلاّح، صاحب نمک. منسوب، صاحب نسب.نابِل، صاحب تیر. نَسیب، صاحب نژاد. (منتهی الارب): سید ما و صاحب ما امام قائم بامراﷲ امیرالمؤمنین بنده ٔ خداست. (تاریخ بیهقی ص 315). این ارادتی که لازم شده است در گردن من نسبت به سید ما و صاحب ما امام قائم بامراﷲ از روی سلامت نیت. (تاریخ بیهقی ص 316). و در هر دو حال قضاء حق شکر خالقش مینماید و صاحبش. (تاریخ بیهقی ص 309).
ز یک دوران دو شربت خورد نتوان
دو صاحب را پرستش کرد نتوان.
نظامی.
روا بود همه خوبان آفرینش را
که پیش صاحب ما دست بر کمر گیرند.
سعدی.
صاحبا بنده اگر جرمی کرد
ناوک قهر تو در شست مگیر.
ابن یمین.
|| وزیر. (غیاث اللغات) (برهان قاطع):
شیخ العمید صاحب سید که ایمن است
اندر پناه ایزد و اندر پناه میر.
منوچهری.
و بوالقاسم بوالحکم که صاحب و معتمد است آنچه رود بوقت خویش اِنها میکند. (تاریخ بیهقی ص 270).
ای صدر ملک و صاحب عالم ثنای تو
از هرکسی نکوست ز چاکر نکوتر است.
خاقانی.
صاحبا نوبنو تحیت من
پیش قابوس سرفراز فرست.
خاقانی.
گر حیاتش را فروغی یا نسیمی مانده است
از ثنای صاحب مالک رقاب است آنهمه.
خاقانی.
صاحب صاحبقران در عالم اوست
آصف الهام و سلیمان خاتم اوست.
خاقانی.
پس فکندش صاحب اندر انتظار
شد زمستان و دی و آمد بهار.
مولوی.
|| خلیفه: به مسامع او رسانیدند که در میان رعیت جمعی حادث شده اند و با صاحب مصر انتما می کنند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 398). || مخاطبتی بوده است مانند جناب و غیره: صاحب فلان بداند که مطالعه ٔ او رسید و بر رأی ما عرضه کردند. (نامه ٔ سنجر به وزیر خلیفه، انشاء مؤیدالدین منتجب الملک کاتب سنجر). و در تداول مردم عصر قاجاریه بجای مسیو، مستر، هِر و گاسپادین بکار میرفت: بزرگترین دوربینی که از این قبیل ساخته شده است دوربین رودس صاحب است. (کتاب انتشار نور و انعکاس نور و ظلمت چ طهران 1304 هَ. ق. ص 95). فیز صاحب که مخترع این قاعده ٔ بزرگ شد بجهت عمل خویش محل چرخ وآئینه را سورن و من مارتر قرار داد. (همان کتاب ص 90). و امروز نیز نوکرهای ایرانی و همچنین باجی ها به آقای اروپائی و امریکائی خود بجای آقا صاحب خطاب میکنند و گویا این اصطلاح امروزی تقلیدی از هندیان باشد. || (اِخ) اسپی بود از نسل حرون. (منتهی الارب). || و گاهی صاحب گویند و مقصود صاحب بن عباد است:
ادب صاحب پیش ادب تو هذر است
نامه ٔ صابی با نامه ٔ تو خوار و سئیم.
فرخی.
صاحب در خواب همانا ندید
آنچه تو خواهی دید از خویشتن.
فرخی.
اندر کفایت صاحب دیگر است
و اندرسیاست سیف بن ذوالیزن.
فرخی.
ای بر به هنرمندی از صاحب و از صابی
وی به به جوانمردی از حاتم و از افشین.
سوزنی.
صاحب کافی هرگاه از مکتوبات او چیزی بدیدی گفتی: اء هذا خط قابوس ام جناح طاوس. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 237).
- صاحب اختیار؛ آنکه حل و عقد به دست اوست.
- صاحب اشتهار، نامی.
- صاحب اعتبار، آبرومند. دارای عزّت.
- صاحب اغراض، مغرض.
- صاحب اقتدار، توانا. قادر. زورمند.
- صاحب ُالبیت، خداوند خانه. خانه خدا. ابوالاضیاف. ابوالبیت. ابوالمثوی. ابوالمنزل.
- صاحب ُالرمح، نیزه دار. خداوند نیزه. نیزه ور.
- صاحب ُالسِرّ، رازدار.
- صاحب ُالسرداب، امام دوازدهم. رجوع به مهدی... شود.
- صاحب بأس، صاحب قوت و دلیری در حرب.
- صاحب پیشانی، خوش اقبال.
- صاحب ثبات، پابرجا.
- صاحب ثروت، دولتمند. مالدار. دارا.
- صاحب جاه، خداوند مقام و رتبه.و رجوع به صاحب جاه شود.
- صاحب دوات، دواتی. دوات دار. دویت دار.
- صاحب دیده، بصیر.
- صاحب راز، صاحب السر. رازدار. رازنگاهدار. امین. معتمد.
- صاحب سرداب. رجوع به صاحب السرداب شود.
- صاحب سررشته بودن، تخصص داشتن. کارآزموده بودن. و رجوع به سررشته دار شود.
- صاحب سواد، باسواد. آنکه خواندن و نوشتن داند. آنکه سواد خواندن و نوشتن دارد.
- صاحب صفین، علی علیه السلام.
- صاحب صیت، نامی. شهیر.
- صاحب طنطنه، مطنطن. شکوه مند.
- صاحب عائله، معیل. عیال وار. عیالبار.
- صاحب عُجب، خودپسند. متکبر.
- صاحب ِ عزّ، خداوند عزت و جلال.
- صاحب عزت نفس، بزرگوار.
- صاحب عزم، بااراده. باعزم. پابرجا.
- صاحب عصر، صاحب الزمان. رجوع به صاحب العصر شود.
- صاحب عطوفت، مهربان. رؤوف.
- صاحب عقل، دانا. عاقل. خردمند.
- صاحب علقه، علاقه مند.
- صاحب عیال، عیالمند. و رجوع به صاحب عائله شود.
- صاحب فراست، زیرک. شهم.
- صاحب فراش بودن، بستری بودن.
- صاحب قول بودن، صادق الوعده بودن. وفادار بودن. وفا به عهد کردن.وفا به وعد کردن.
- صاحب کار، آنکه کار به کارگر و مزدور محول دارد. کارفرما.
- صاحب مال،دارا.
- صاحب مجد، دارای شرف. جلالت مآب.
- صاحب مکانت، ارجمند. محترم.
- صاحب مهابت، هیبتناک.
- صاحب مهارت، استاد.
- صاحب نجدت، دلیر. دارای مردانگی. قوی. سخت.
- صاحب نخوت، متکبر.
- صاحب نکری، حیله گر. نیرنگ باز.
- صاحب وجاهت، وجیه. آبرومند.
- صاحب وسعت، متمکن. باوسع. مالدار.
- صاحب وقار، آهسته و بردبار.
- صاحب همت، عالی طبع. و رجوع به صاحب همت شود.
- صاحب ید طولی ̍، ورزیده. مجرب.
- امثال:
صاحبش از صد دینار دوم محروم است.
صدقه راه به خانه ٔ صاحبش میبرد. (جامعالتمثیل).
غلام میخرم که مراصاحب گوید.
مگر صاحبش مرده است.

سخن بزرگان

رالف والدو امرسون

زینت خانه به دوستانی است که در آنجا تردد می کنند.

دوستان، زینت بخش خانهی ما هستند.

پرتلاش، پرانرژی و آرزومند باشید و ایمان داشته باشید تا به هدف خود برسید.

یکی از نیرومندترین موتورهای کامیابی، آرزومندی است.

چه آسان می توان مطابق عقاید دیگران زندگی کرد، چه آسان می توان در خلوت و انزوا مطابق نظرات خود رفتار نمود، اما بزرگ آن کسی است که در میان مردم، استقلال رای خود را در عین صمیمیت و مهربانی حفظ کند.

آزادی هیچ وقت انتظار ما را نمی کشد، ما باید در بدست آوردنش، از دل و جان دریغ نکنیم. چون در هیچ جایی از زوایای تاریخ سراغ نداریم که آزادی و دموکراسی، سهل و آسان به دست آمده باشد.

در قانون هستی، شادی، آرامش و آزادی زمانی تحقق می یابند که آنها را ببخشیم.

هر انسانی آفریده اندیشه های روزانه خویش است. اگر دگرگونی در زندگی انسان روی دهد، باید از دل و جان آغاز شود تا اندیشه ها و احساسات، شخص را تحت تاثیر قرار دهد و دگرگون سازد.

اجتماع، نامها و آداب و رسوم را دوست دارد و از واقعیتها و افراد آفریننده و خوداتکا بیزار است.

آفرینش هزار جنگل، در یک میوهی درخت بلوط آشکار است.

زمانی که برای نخستین بار چشمانم را به روی چمنزار های صبحگاهی باز کردم و به دنیای زیبا نگریستم، برای زنده بودن از خداوند سپاسگزاری کردم.

از درستی و راستی خود، همانند یک چیز مقدس نگاهبانی کنید.

هیچ چیز به غیر از یکپارچگی ذهن نهایتاً مقدس نیست.

خاموش باشیم، زیرا در آن زمان است که صدای نجوای خدا را خواهیم شنید.

تمدن، نتیجه نفوذ زنان پارسا است.

انسانی که عزم به تنها زیستن نموده است، باید از خانه و کاشانه خویش به همان نسبت دوری جوید که از جامعه. من به هنگام مطالعه و نوشتن، احساس تنهایی نمی کنم، هرچند که در اطرافم هیچ کس نباشد. اما اگر کسی می خواهد تنها باشد، ستارگان آسمان را به او نشان بده.

هیچ چیز زیباتر از شاد کردن و پرهیز از آزار دیگران نیست.

شادی، عطری است که نمی توانی به دیگران بزنی، مگر آنکه قطره هایی از آن را به خودت بزنی.

به خودتان باور داشته باشید؛ به گفته ی دیگران اهمیت ندهید.

یک دوست شاد، همچون شمعی در محفل یاران است.

چرا باید احساس شخصی من، بر پایهی اندیشههای دیگران ساخته شود؟

صاحبان اخلاق، روح جامعه ی خویش اند.

اگرچه جنگ برای اصلاح حال ملت و افزایش آبادانی آغاز می گردد، اما حقیقت این است که در طی جنگ، بحران عظیمی در حیات اجتماعی و سیاسی پدیدار می شود.

آن که در آرزوی دیدن زیبایی های جهان هستی عزم سفر کند، زمانی به گمشده خویش دست خواهد یافت که آن را در بطن خود پرورده باشد.

مردان کم مایه به شانس باور دارند، مردان بااراده و خردمند، به علت و معلول.

مردان بزرگ کسانی هستند که می دانند اندیشه های بزرگ بر جهان حکم می رانند.

نوابغ بزرگ زندگینامه بسیار کوتاهی دارند.

شکوه دوستی در دستان دراز شده به سوی هم، لبخند با محبت و شادی همنشینی نیست، بلکه الهامی روحانی است که هر زمان فرد کشف می کند شخصی دیگر باورش دارد و میخواهد به او باور داشته باشد، به او دست میدهد.

رفتار و منش هر فرد، کتاب مصور اندیشه ها و باورهای اوست.

به آدمها باور داشته باش تا با تو روراست باشند و با آنها بزرگوار باش تا بزرگی نشان دهند.

بروید و به آنچه ایمان دارید، عمل کنید.

باور خود را در عملکردتان پیاده کنید.

به آدمها اعتماد کن تا با تو صادق باشند.

بزرگترین موفقیت عبارت است از اعتماد یا سازش کامل بین اشخاص صمیمی.

بالاترین پیمانی که می توانیم با دوست خود ببندیم این است: "بیا تا ابد اعتماد بین ما حاکم باشد."

هر اندوهی، برانگیزاننده و اندرزی ارزشمند است.

برای ذهنی کدر و تاریک، طبیعت اندوهگین است. برای ذهنی روشن، کل دنیا در حال درخشیدن و سرشار از نور است.

هر انقلابی ابتدا جرقه ای از اندیشه های یک انسان بوده است.

من از اندیشیدن به این نکته که ما چه آسان تسلیم نامها و درجههای اجتماعی میشویم و خود را به آداب و رسوم آن میبازیم، شرمندهام.

زندگی هر کسی افکاری است که او را در بر گرفته است.

زندگی انسان یعنی اندیشه روزانه او.

دوست، کسی است که من می توانم با او صمیمی باشم و جلو او با صدای بلند فکر کنم.

انسانهای بزرگ کسانی هستند که دریافتهاند نیروی معنوی بسیار تواناتر از نیروی مادی است و اندیشه و خرد است که بر دنیا حکم میراند.

اندیشه، شکوفه است؛ زبان، غنچه است و کردار، میوهایست که در پشت سر آنها قرار دارد.

اگر هرکس با فکر خود و بدون نفوذ خارجی برای رسیدن به هدفش کوشش کند، سرانجام، طبیعت تسلیم او شده و دنیا به او روی می آورد.

یک انسان متعالی به اندازه ای که بزرگ می اندیشد، بهتر نیز زندگی می کند.

هنگامی که کاری را آغاز میکنید، آن را با همهی توان انجام دهید؛ همهی وجود خود را روی آن بگذارید؛ آن را با شخصیت خود درآمیزید.

هر انسانی را باید به دلیل خوبی هایش گرامی داشت.

وقتی فرد در فشار درد و رنج باشد و مانند افراد شکست خورده به نظر برسد، تازه فرصت پیدا می کند چیزی یاد بگیرد.

وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش هم دوست واقعی باشد.

نیرویی که در انسان نهفته است، طبیعتی تازه دارد و هیچ کس جز او نمی داند که چه می تواند انجام دهد و خودش هم تا زمانی که آن را نیازماید از آن آگاهی ندارد.

مقیاس ارزش انسان اهمیتی است که به وقت خود می دهد.

کسی که نتواند بر ترس غلبه کند، هنوز اولین درس زندگی را نیاموخته است.

کسی که از تمام کمک های خارجی چشم بپوشد و آن را دور اندازد و شخصأ وارد میدان شود و به نیروی خود برپا ایستد، کسی است که نیرومندی و موفقیت را برایش پیش بینی می کنم.

کسی را که هیچ حقی ندارد، زودتر از کسی که نیمی از حق به جانب اوست، می توان قانع کرد.

خرد مانند الکتریسیته است. هیچ فردی نیست که همیشه خردمند باشد، ولی افراد سزاوار خردمندی، اگر در مسیر درست قرار بگیرند، اندک زمانی خردمند میشوند؛ مانند شیشه، که اگر آن را مالش دهی، مدتی کوتاه به نیروی الکتریسیته مجهز میشود.

چیزی را که ما در باطن خود نداریم در بیرون هم نمی توانیم ببینیم. اگر در نفس شما بزرگی هست، آن را در فرد عامی هم پیدا خواهید کرد.

جهان هستی به کسی که می داند به کجا می رود، راه نشان می دهد.

بیشترین تأثیر افراد خوب زمانی احساس می شود که از میان ما رفته باشند.

برده فقط یک آقا دارد، اما شخص طمعکار نسبت به هر کسی که او را یاری کند، برده است.

آنگاه که انسان در برابر خود می ایستد، به نظر می رسد همه چیز سد راه اوست.

انسان های بزرگ آنهایی هستند که روان، قوی تری از هر نیروی مادی می دانند و بر این باورند که انگار بر حکومت دارند.

اقبال، نام دیگر پایداری در هدف است.

هر چه ما را محدود می کند، نامش را می گذاریم بخت و اقبال.

ما مالک اسباب مادی نمی شویم، بلکه بنده ی آن می گردیم.

پاداش کاری که خوب انجام گرفته همان انجام آن کار است.

یکی از زیباترین پاداشهای زندگی این است که هیچ انسانی نمیتواند بدون اینکه به خودش کمک کند، خالصانه به دیگری کمک کند.

تار و پود روح مادر را از مهربانی بافته اند.

علف هرز چیست؟ گیاهی که نیکوییهای آن هنوز کشف نشده است.

اگر اراده کنید و پایداری داشته باشید، بی شک موفق خواهید شد.

درک زندگی به اندازه ی یک نفس، بسیار آسوده تر است، زیرا شما زندگی می کنید و این کار، نتیجه ی کامیابی ها است.

هر لحظه بزرگ و ماندنی در تاریخچه ی جهان در حقیقت ثمره ی پیروزی اشتیاق ها است.

ترس، همواره از نادانی زاده می شود.

کارهایی را انجام بده که از آنها می ترسی... در این صورت، مرگ ترس را حتمی بدان. ابتدا از پرتگاه به پایین بپر تا در بین راه، بال پرواز خود را بسازی.

از سلامتی خود مراقبت می کنیم، برای روز مبادا پول ذخیره می کنیم، سقف خانه را تعمیر می کنیم و لباس کافی می پوشیم، ولی کیست که در بند آن باشد که بهترین دارایی یعنی دوست را به گونه ای عاقلانه برای خود فراهم کند؟

یافتن نیکوییها در همه جا، معیار سلامت روانی است.

یک دوست می تواند به راستی، شاهکار طبیعت به شمار آید.

انسان در هر شرایط و جایگاهی، نباید دنبالهرو باشد.

برخی از دیدگاهها، ما را جوان میبینند و جوان نگاه میدارند. چنین دیدگاههایی، عشقهای جهانی و زیباییهای جاودانهاند.

وقتی که پیر می شویم، صورت زیبا به سیرت زیبا می پیوندد.

هدف خود را باید روی واقعیت ها بنا سازیم.

به ازاء هر دقیقه عصبانیت، شصت ثانیه شادی را از دست می دهید.

گلها تبسم زمین هستند.

اولین ناآگاهی [در مورد] سیگار این است که هنگام کشیدن آن در عین بیکاری تصور می کنیم کاری انجام می دهیم.

توانگر راستین کسی است که مالک روزش باشد. هیچ پادشاهی، هیچ انسان پولداری و هیچ پری و دیوی، دارای چنین نیرویی نیستند.

آنچه را که ما نتیجه می دانیم، آغاز است.

خردمندان، همیشه همه چیز را نمیدانند.

عقل، نیرویی است که دنیا را اداره می کند.

نشان همیشگی خرد، دیدن معجزه [=کاری شگفتانگیز] میان چیزهای مرسوم است.

هیچ دانشی وجود ندارد که با قدرتی همراه نباشد.

یکی ار خوبیهای دوستی این است که شما میتوانید نزد دوستانتان، نادان باشید.

دانستن یعنی پی بردن به اینکه نمی توانیم بدانیم.

فردا، غریبهای، استادانه، درست آنچه را در همهی زندگی به آن اندیشیدهایم و احساس کردهایم، خواهد گفت.

[بگو] با چه کسانی دوست و رفیقی، تا بگویم چگونه آدمی هستی.

به خانهی دوست خود زیاد رفت و آمد کن، چرا که اگر به او سر نزنی، علفهای هرز، مسیر روبروی خانهی او را خواهند بست.

تنها راه داشتن دوست این است که با او یکی شوید.

یگانه راه دوست پیدا کردن این است که اول خودمان اظهار دوستی کنیم.

با طبیعت همگام باشید، زیرا راز او بردباری و شکیبایی است.

باید در کارها وجدان خود را راهنما قرار دهیم و همان [راهی] را که وجدان به ما نشان می دهد، در پیش بگیریم.

اگر در جستوجوی زیبایی، جهان را هم سراسر درنوردیم، ولی حس آن را با خود نداشته باشیم، آن را نخواهیم یافت.

جان را به هیجان آورید، آنگاه آب و هوا و دهکده و شرایط شما در دنیا همگی ناپدید می شوند، دنیا استواری خود را از دست می دهد، هیچ نمی ماند جز جان و وجود پاک خداوندی که در آن زندگی می کند.

هر اندازه که دنیا را برای یافتن زیبایی زیر پا بگذاریم، باز هم باید آن را با خود ببریم، وگرنه زیبایی را نخواهیم یافت.

هنگامی که اراده کنید، جهان هستی تبانی میکند تا آن اراده، به کردار درآید.

زیبایی در زن بدون وقار مانند تور ماهیگیری فرسوده و سوراخ سوراخ است.

هر شیرینی به تلخی و هر تلخی به شیرینی آمیخته است و هر زشتی از زیبایی نیز بهره دارد.


آنتونی رابینز

همواره به یاد داشته باشیم که هرگز ناگزیر نیستیم کارهای بزرگ انجام دهیم و چَم و مفهوم و هدفی بسیار بزرگ، آرمانی و آسمانی را در زندگی خود بیافرینیم.

آزمایش و خطا بسیار خوب است، تنها یک عیب دارد: مقدار زیادی از سرمایه ای که همه ی ما کم داریم، یعنی زمان، در این راه صرف می شود.

بیشتر ما برای ایجاد ویژگی های بد در خویشتن، راه های فراوانی آفریده ایم، ولی برای ایجاد ویژگی های خوب، راه های اندکی باقی گذاشته ایم.

راحتی می تواند اثرات مخربی در زندگی انسان داشته باشد. کسی که زیاد احساس راحتی کند، از رشد، تلاش و خلاقیت باز می ماند.

کامیابی در زندگی، کامیابی در برقراری ارتباط با خودتان و آفرینش مفاهیمی است که پشتیبانتان بوده و به شما نیروی بیشتری ببخشد.

بدبختانه، بیشتر مردم، تربیت را تنها در رفتن به مدرسه می دانند و همین که فارغ التحصیل شدند، دست از پژوهش و آموختن می کشند.

آموزش و پرورش ما تاکنون به فکر این بوده که دانش آموزان چه مطالبی باید بیاموزند نه اینکه چگونه بهتر می توانند مطالب را فرا گیرند.

این خواست خداوند است که آرزوی درست دل هر انسانی را برآورد. چه بسیار پیش آمده که آدمی با دیدن عیب های خودش در دیگران شفا یافته است. موفقیت پیش رفتن است، نه به پایان رسیدن.

همه ی ما ارزشمندیم و همگی هدایایی از جانب خداوند هستیم.

ممکن است خداوند گهگاهی در برخی از رویدادها و امور دیر کند، ولی بدان معنا نیست که به ما پشت کرده و ما را برای همیشه فراموش کرده است. مگر آنکه خودمان جا بزنیم و ناامید شویم و برای همیشه، به خودمان پشت کنیم.

خداوند هرگز مشکلی را سر اهمان نمیگذارد، مگر آنکه بداند، شایستگی و گنجایش رویارویی با آن و توانایی از بین بردن آن را نیز داریم.

بزرگترین سد در برابر صمیمیت این است که فکر کنید دیگران نیز جهان را مانند شما نمی بینند.

هرگز به دیگران چشم ندوزید و دنباله رو نباشید.

اگر نسبت به خود، زیاد سخت گیر باشید، بی گمان، نسبت به دیگران نیز سخت گیر خواهید بود.

چنانچه دیگران احساس خوبی نسبت به شما نداشته باشند، در درازمدت، شما نیز نمی توانید احساس خوبی نسبت به آنها و خودتان داشته باشید.

مردم، هنگامی بیشتر رشد می کنند که در زندگی، درد و رنج بیشتری را تاب آورده باشند.

چنانچه شما نیز همان کارهایی را بکنید که دیگران می کنند، به همان چیزهایی خواهید رسید که دیگران رسیده اند.

هنگامی که با آسودگی و باور، به دیگران اجازه می دهید به جای شما بیندیشند و تصمیم بگیرند، همواره ناگزیرید برای آن، بهایی بپردازید.

چنانچه چشمداشت ما از دیگران، از پیش، روشن باشد، بردن در بازی زندگی برای همه ی ما ساده تر خواهد شد.

اگر بخواهیم دیگران را بهتر درک کنیم و به آنان ارج نهیم، یکی از بهترین راه ها آن است که در برخی از تجربه های آنان شریک باشیم.

رفتار دیگران نسبت به شما، بر مبنای تصوری است که از منش شما دارند.

از کامیابی دیگران به همان اندازه شادمان شوید که از کامروایی خود، احساس شادمانی می کنید.

تا می توانید از تجربه های دیگران بهره مند شوید و آنچه را که می آموزید، به کار گیرید.

اندیشه های خود را شکل دهید، وگرنه دیگران، اندیشه های شما را شکل می دهند.

مردم در روابط خود، خواهان عشق هستند. عشق، به زندگی نیرو و رنگ و معنا می بخشد. هیچ عظمتی بدون عشقی بزرگ به دست نمی آید.

برنامه هایی که دیگران تنظیم کنند همیشه به کار شما نخواهد آمد.

روحیه، مجموعه ی میلیون ها جریان عصبی است که در درون ما رخ می دهد؛ به عبارت دیگر، جمع کل تجربه های ما در هر لحظه از زمان است.

محیط را می توان نیرومندترین عامل مولد ایمان و باور دانست، اما تنها عامل آن نیست. در غیر این صورت، جامعه، پویایی خود را از دست می داد.

بزرگترین عامل بازدارنده ی بیشتر مردم، ترس از شکست است.

یک فرد هر چقدر هم که باهوش باشد، مشکل است که به تنهایی بتواند با تمام استعدادهای یک گروه کارآمد برابری کند.

تنها یک راه برای خوشبختی وجود دارد؛ اینکه به روشی با خودتان و دیگران ارتباط برقرار کنید که برای شما، توانایی، شادمانی، خودباوری، شایستگی و توانمندی به همراه داشته باشد.

چنانچه میخواهید با دیگران به گونهای بهتر ارتباط داشته باشید، هرگز نمیتوانید با سرزنش کردن آنها، خرده گرفتن بر آنها و بیان این گفته که "چه اندازه نادان هستند"، کامیاب شوید.

می بایست همواره مراقب باشید که نحوه ی برقراری ارتباط با دیگران به گونه ای باشد که دگرگونی مورد پسندی به وجود آورد و از ایجاد هر گونه احساس بد و منفی در دیگران، پیشگیری کند.

چنانچه خواهان روابطی پسندیده و کامروا با دیگران هستید، نخستین باور هسته ای و مرکزی که می باید داشته باشید، آن است که بدانید هویت و منش راستین مردم با رفتارها، پاسخ ها و واکنش های آنها یکی نیست.

مردم همواره متوجه نیت و هدف خیر شما و تلاش های از روی راستی شما برای برقراری ارتباط سالم و درست با خودشان هستند و همه چیز را به خوبی می بینند.

زمانی که از استانداردها و قوانین دیگران آگاه می شوید، میتوانید با کامیابی بیشتری، نیازها و خواسته هایشان را برآورده سازید و روابط بهتری را پایه ریزی کنید.

اگر استانداردها و قوانین خود را با دیگران در میان بگذارید، آنها شناخت بیشتری از شما پیدا می کنند و در برآورده ساختن نیازها و خواسته هایتان، کامیابتر خواهند بود.

بدانید که تفاوت استانداردها و قوانین شما با استاندارد و قوانین دیگران، هرگز به اندازهی پایبندی، وفاداری، رشد و دگرگونی شخصی، عشق، محبت و دوستی میان شما و دیگران اهمیت ندارد.

شایستگیها و تواناییهای شما در کمک و یاری رساندن به دیگران، سهیم شدن آنچه دارید با دیگران، شایستگی حل و فصل احساسات و کنار آمدن با آنهاست.

زمانی که بُریده اید و ناتوان هستید و شکست خورده اید، یا احساس می کنید دیگران، نیرومندتر، ماهرتر یا حتی خوش شانس ترند، به درون خود دست یازید و درد و رنج را به میل، آرزومندی و انگیزه بدل کنید.

همواره خواسته ها و نیازهای خود را با کمک خواستن از دیگران و گردآوری دانسته ها و داده های بیشتری بخواهید، نه با محاکمه و بازخواست کردن دیگران.

پیشداوری درباره ی هویت دیگران، هر گونه ارتباط میان شما و آنها را از بین خواهد برد.

زمانی که دیگران از شما درخواست کمک می کنند، بهتر است به آنها کمک کنید، نه اینکه شما نیز از آنها کمک بخواهید!

شما ماموریت و مسئولیتی ویژه را در برابر خودتان و دیگران به دوش دارید و پیش از هر چیز و هر کس در برابر خودتان مسئول هستید.

زمانی که رشد می کنید و در زندگی مردم، کارآیی مثبت دارید، زندگی را به گونه ای دیگر تجربه می کنید که همان خوشبختی و شادمانی راستین است.

زمانی که از استانداردها و قوانین بنیادی و باید و نبایدها و قوانین همیشه باید و... هرگز نباید... دیگران آگاهی یابید، روابط تان با آنها ساده تر می شود.

آنچه در زندگی بیشتر مردم، مایه ی اندوه است، این است که بیشتر، می دانند در زندگی خود خواهان چه چیزهایی هستند، ولی به درستی نمی دانند که چه کسی می خواهند باشند.

اینکه دیگران، همه ی باورهای شما را بپذیرند، امری، نشدنی است.

کسانی که خود را همیشه خوب و خوش احساس می کنند، رفتارشان با دیگران بهتر است و به عنوان یک فرد انسان، از توانایی های خود بیشتر بهره می گیرند.

اگر نخواهید دست کم، برخی از قوانین دیگران را بپذیرید و پاس بدارید، نباید امیدوار باشید که دیگران، بر پایه ی قوانین شما رفتار کنند.

اگر قوانین دیگران را ندانید، بی شک، بازی را خواهید باخت، زیرا ناگزیر، دیر یا زود، آن قوانین را زیر پا خواهید گذاشت.

همواره نظر دیگران را جویا شوید و مشورت کنید، ولی تصمیم نهایی را خودتان بگیرید؛ چون این شما هستید که می بایست پیامدها و نتایج آن را بپذیرید.

بیشتر مردم می پذیرند، چیزهایی بسیار ارزشمندتر از پول را از دست بدهند تا پول بیشتری به دست آورند.

مردم، حیوانات و همه ی موجودات زنده را دوست داشته باش و به آنها عشق بورز.

خوب، مهربان، خوشرو و گشادهرو باش تا دنیا را نیز به جای بهتری برای دیگران بدل کنی.

هدف باید به سود شما و دیگران باشد.

برای ایجاد تغییر در دیگران باید از تصورات درونی آنها درک درستی داشته باشید.

نمی توان به اصطلاح با قدرت اراده با دیگران ارتباط برقرار کرد و با کمک چماق، آنها را وادار به پدیرفتن باورها و نقطه نظرهای خود کرد.

باید عواملی را که در شما روحیات منفی ایجاد می کند از محیط خود بزدایید و به جای آنها عوامل مثبت را در ذهن خود و دیگران جای دهید.

در زبان انسانها هیچ کلمه ای گزنده تر از "نه" نیست. بزرگترین گرفتاری مردم زمانه ی ما این است که نمی توانند پاسخ منفی را تاب آورند.

افراد قوی، رمز نفوذ در دیگران را می دانند.

امروزه، قدرت عبارت از توانایی ایجاد ارتباط و نفوذ در دیگران است.

به آن گروه از افراد بپیوندید که به آنچه می گویند عمل می کنند. این افراد، الگوهای بزرگی هستند که سایر افراد جهان را به شگفتی وامی دارند.

الهام بخش زندگی من، شرح حال کسانی بوده است که امکانات و استعدادهای خود را به کار می گیرند تا به موفقیت ها و نتایجی تازه، چه برای خود و چه برای دیگران دست یابند.

اگر راههایی برای کمک به دیگران کشف کنید که متناسب با درآمدتان باشد، به یکی از بزرگترین دلخوشی های زندگی دست خواهید یافت.

به کمک ارزش های والای انسانی و ارتباط دادن آنها با اخلاق پسندیده، می توان عادت های ناپسند را ترک کرد.

ارزش، پیشداوری اساسی، اخلاقی و عملی است در مورد اینکه چه چیزهایی از اهمیت برخوردارند.

همواره با چشمپوشی از اینکه چه پیشامدی در زندگی و در جهان بیرون روی می دهد، مفهومی که به آن نسبت می دهید، با شما و به میل و اراده و گزینش خودتان است.

هرگاه اراده کنید، می توانید با دوستانه رفتار کردن، احساس دوست داشتنی بودن نمایید.

نیروی انگاره ی ما، ده بار توانمندتر از نیروی اراده است.

موفقیت نیز ناشی از آغازگری و ابتکار، پشتکار و بیان روشن عشق و محبت ژرف قلبی است.

زندگی همچون رودخانه است؛ همیشه جریان دارد و اگر مسیر خود را آگاهانه و با اراده معین نکنید دستخوش امواج آن خواهید شد.

تفاوت ورزشکاران از لحاظ مهارت های بدنی چندان مهم نیست. آنچه ورزشکاران خوب را از قهرمان های بزرگ متفاوت می کند، میزان اراده و پشتکار است.

آنچه سرانجام به زندگی انسان شکل می بخشد و سرنوشت او را رقم می زند، اراده ی او برای انجام کارهاست.

آنچه در درون شماست، بستگی به اراده ی خودتان دارد.

اگر اراده کنیم که شیوه ی اندیشه، احساس و کنش های ما شایسته ی آن کسی باشد که می خواهیم باشیم، تبدیل به آن فرد می شویم.

مردان بسیار موفق کسانی نیستند که هرگز شکست نمی خورند، بلکه اگر نتیجه ی به دست آمده، با چشم داشت آنها یکسان نبود، از آن درس می گیرند.

گاهی، درد و رنج، بهترین دوست و آموزگار ماست.

چنانچه می خواهید در هر کاری به مهارت، چیرگی و استادی برسید، می بایست به درستی بدانید چه می خواهید و دریابید که برای دستیابی به آن، به چه چیزی نیاز دارید.

به درستی، هر کس که به توفیق بزرگی نایل شده، نمونه و سرمشق یا آموزگار، راهنما و مشاوری داشته است تا راه درست را به او نشان دهد.

انسان های بسیاری در این دنیا وجود دارند که از استعدادها، شایستگی ها و توانایی ها و مهارت های چشمگیری برخوردارند، ولی چون خودباوری و آگاهی کافی ندارند، نمی توانند کامیاب شوند و به خواسته ها و اهداف خود برسند.

استعدادهای درون خود را کشف و شکوفا کنید.

استعداد های نهفته درون خود را کشف و شکوفا کنید.

برخی از ما بحث را با مشاجره و بوکس بازی های لفظی اشتباه می گیریم، در حالی که راه های ظریفانه تر و مؤثرتری برای از بین بردن مقاومت ها وجود دارد.

یکی از سست کننده ترین باورهایی که می توانیم داشته باشیم، آن است که گمان کنیم رویدادها، امور و پدیده ها در کنترل ما نیستند.

هیچ نیرویی برای هدایت انسان نیرومندتر از ایمان نیست.

هنگامی که دو نفر با هم رابطه ایجاد می کنند و دو نظر، باور و یا نگرش بسیار دیگرگون نسبت به امری مشترک دارند، از یکدیگر دوری می گزینند و نمی توانند به سوی دنیاهای یکدیگر پل بزنند.

همه ی رهبران بزرگ دنیا آموخته بودند که چگونه خودباوری و بی گمانی را پیش از هر کس و نخست از درون خودشان ببینند و باور کنند.

همه ی کنش های ما برآمده از این باور بنیادی است که چه کسی باید باشیم و چه کارهایی را باید، یا نباید انجام دهیم.

می بایست این باور را در خود به وجود آورید که می توانید بر همه ی دشواری های خود چیره شوید و همه ی آنها را از بین ببرید.

کمابیش هر چیزی را که در دنیا بخواهید، اگر از راه درست بروید و باور محکم و تصمیم بی چون و چرا داشته باشید، آن را به دست خواهید آورد.

کارهایی را که می توانیم یا نمی توانیم بکنیم و آنچه را که شدنی یا نشدنی می پنداریم، به ندرت، برآمده از توانایی راستین ما بوده و بیشتر از باورهایی که نسبت به خود داریم، سرچشمه می گیرد.

سرآغاز بهروزی این است که بدانیم باورهای ما ارادی است.

زمانی که پیشه ی سخت و توانفرسایی دارید و ایمان و باور پابرجایی نیز بدان ندارید و مفهوم و هدفی والا را در آن نمی بینید و نمی یابید، زندگی برای شما جهنم خواهد شد.

زمانی که ایمان و باور خود را از دست می دهید، زندگی، پوچ و بی معنا می شود و زمانی که زندگی، پوچ و بی معنا شود، دیگر زنده نخواهید بود و زندگی را از کف خواهید داد.

رفتارهای ما به شدت تحت تاثیر باورهای ما هستند.

رسیدن به برخی چیزها ایمان محکم و انرژی و تلاش فراوان می خواهد، گرچه می توان به آنها رسید، اما باید به راستی کار کرد.

ذهن خود را باز و پذیرا نگه دارید و همواره گنجایش راه دادن اندیشه ها و باورهای تازه را در خودتان ایجاد کنید.

در این زندگانی، هر چیزی که به راستی ارزشمند باشد، مستلزم ایمان و باور پابرجاست.

چنانچه کسی را باور نکنید، خواهید مُرد.

تغییرات رفتاری را باید از تغییر باورها آغاز کرد.

تصورات درونی ما مطابق با ثبت دقیق رخدادها نیست، بلکه رخدادهای مورد نظر، از صافی باورهای خاص فرد، برداشت ها، ارزش ها و پیش فرض های وی می گذرند تا ثبت گردند.

ترس، شک و تردید و نبود اطمینان و باور، هرگز نتایج چندان گهرباری ندارند و نخواهند داشت.

تجربه ها چنان اثری در ما داشته اند که یادگار آنها تا ابد در ذهن ما جا گرفته است. این گونه رویدادها باورهایی در ما ایجاد می کنند که می تواند زندگی ما را تغییر دهد.

بی شک زندگی ما انسان ها هدفی دارد. بدون باور پابرجا به این چَم، مفهوم و هدف، دیگر انگیزه ای برای زندگی باقی نمی ماند.

به یاد داشته باشید، باور، اطمینان و قطعیت، یک مهارت و توانایی است که هرچه بیشتر آن را تمرین کنید، هر بار می توانید با سادگی بیشتری به آن دست یابید.

بسیاری از ناامیدی هایی که احساس می کنیم، زاییده ی دیدگاه ها، باورها و ارزش های خودمان است و ارتباطی با آنچه پیش آمده ندارد.

بزرگترین خشنودی های زندگی، زمانی به دست می آید که انسان بداند در راستای باورهای راستین خود، رفتار کرده است.

بدون ایمان و باور پابرجا، نمی توانید زندگی کنید.

باورها و ارزش ها، بهترین راهنما و مشاور زندگی شما هستند.

باور ما در مورد آنچه که هستیم و آنچه که می توانیم باشیم، به درستی مشخص کننده ی آینده ی ما است.

با دگرگونی باورها، ارزش ها، قوانین و هویت، می توان همه ی رفتارها را دگرگون نمود.

آنچه روابط را پایدار نگه میدارد، آن است که با وجود نگرشها و باورهای گوناگون، بتوانید به گونهای با هم ارتباط برقرار کنید و پلی میان دنیاهای خود بزنید که به روابط شما آسیبی نرساند و آن را پایدار و ماندگار نگه دارد.

این باورهای ما هستند که سرنوشتمان را رقم خواهند زد.

ایمان به همراه تلاش و تکاپو میتواند همهی خواستهها و رویاها را برآورده سازد.

اگر به معجزه باور داشته باشیم، در زندگیمان رخ می دهد.

اگر باور کنید که بر خود مسلط بوده و قادر به تغییر روحیات خود هستید، البته به این کار توانا خواهید شد.

اگر ایمان به درستی به کار رود، بزرگترین نیرویی است که منشأ خیر و خوبی در زندگانی می شود.

اطمینان، باور و قطعیت، مانند تیغ دولبهای است که میتواند نتایج وارونه و ناسازگاری ایجاد کند.

اطمینان و باور، چیزی نیست که آن را در بیرون از خود بجوییم و به سوی آن، دست دراز کنیم.

اساساً ایمان عبارت از هر گونه اصل راهنما، باور، یقین و یا گرایش است که به زندگی معنا بخشیده و به آن جهت می دهد.

ارزش ها، نظام های اعتقادی ویژه ی ما هستند که به ما می گویند چه چیزی در زندگی ما درست و چه چیزی نادرست است.

همیشه به خود اعتماد داشته باشید. اگر یک بار کاری را با موفقیت انجام داده باشید، باز هم می توانید.

نشاط و خوشدلی، اعتماد به نفس شما را تقویت و زندگی را دلپذیرتر می سازد و باعث می شود که اطرافیان شما شادی بیشتری را احساس کنند. خوشدلی به معنی خوش خیالی و فرار از مشکلات نیست، بلکه نشانه ی هوش و ذکاوت شما است.

به هیچ دسته کلیدی اعتماد نکنید بلکه کلید سازی را فرا بگیرید.

هریک از ما در زندگی، حق گزینش داریم و می توانیم اندیشه ها و احساسات خود را برگزینیم. چنانچه آگاهانه به گزینش نپردازیم، بهای آن را خواهیم پرداخت.

هرچه تجارب زندگی ما بیشتر و کیفیت آنها بالاتر باشد، میزان حق گزینش ما بیشتر می شود و بهتر می توانیم معنای هر چیز را دریابیم و توان خود را برای انجام هر کار بسنجیم.

می بایست بدانید آنچه در کنترل، گزینش و اراده ی شماست، رویدادها و پدیده ها نیستند؛ تنها، مفهومی که به رویدادها، امور و پدیده ها می دهید، در کنترل و به گزینش و اراده ی شماست.

من و شما نیز می توانیم زندگانی خود را به شکل یکی از این افسانه ها در آوریم، به شرط اینکه شهامت داشته باشیم و بدانیم که قادریم اختیار رخدادهایی را که در زندگیمان روی می دهد، به دست گیریم.

همواره به یاد داشته باشید ممکن است آنچه را دشواری یا سختی میدانید، به راستی، یک هدیه یا بخشش ارزشمند و گرانبها باشد. این، تنها گذشت و مرور زمان است که این حقیقت را روشن خواهد کرد.

هر بار که در زندگی خود برآشفته شده و از کسی رنجیده اید، رنجش و برآشفتگی شما به سبب رفتار یا کارهای آن شخص نبوده، بلکه سبب برآشفتگی و درد و رنجتان، تفاوت قوانین شما با آن فرد بوده است.

گاهی، کمی درد و رنج برای رشد و آموختن هرچه بیشتر لازم است.

گاهی درد و رنج، چیزهایی به ما می آموزد که شادی و شادمانی هرگز نمی تواند بیاموزد.

کسانی که به مجردِ برخورد با سختی، کار را رها می کنند، هرگز به جایی نمی رسند.

شگفت انگیز است که چه اندازه از دشواری ها و سختی های زندگی می آموزید و رشد می کنید، بی آنکه خودتان بدانید.

زمانی که همه چیز خوب است و در مورد همه چیز، آسوده دل هستید، گوشتان بدهکار نیست، ولی هنگامی که در زندگی با دشواری روبه رو شدید یا درد و رنجی به سراغتان آمد، آنگاه گوش شنوا پیدا می کنید و پذیرشتان برای باورها و اندیشه های تازه بالاتر می رود.

درد و رنج، همان چیزی است که شما را وادار می سازد تلاش کنید و به پیش بروید و به کامیابی هایی برسید که هرگز گمانش را هم نمی بردید.

در دل هر سختی و دشواری، دانش، سود و فرصت های باارزشی برای رشد و آموختن وجود دارد.

چه بسا کسانی که از رویارویی با هر مسئله و امر سختی می گریزند و توجه ندارند که دشواری ها، انسان را آبدیده می کند و ویژگی های مثبت او را آشکار می سازد.

چنانچه در زندگی، قوانین ناسازگار بسیاری دارید، درد و رنج زیادی را به جان خواهید خرید و ناامید و سرخورده خواهید شد.

بزرگترین درد و رنج های زندگی، درد و رنج هایی است که از درون خودمان و به سبب زیر پا گذاشتن استانداردها و قوانینمان احساس می کنیم.

بزرگترین درد و رنج جهان، "زندگی بدون چَم، مفهوم و هدف" است.

برای رفع فشارهای عصبی باید دو گام برداشت: گام نخست اینکه برای مسائل جزئی، خود را ناراحت نکنید، گام دوم اینکه بدانید همه ی مسائل جزئی هستند.

بدون سختی ها، نمی توان رشد کرد.

بدبختی، گونه ای نقطه نظر است. کسی که کارش فروش آسپیرین است از سر درد شما احساس خشنودی می کند.

اگر کامروا نشوید، زندگی، خود به خود و به میزان کافی، شما را دچار رنج خواهد ساخت و نیازی نیست که با ایجاد قوانین سخت، پیوسته خود را دچار رنج و اندوه کنید.

اگر قرار باشد که در برابر هر چیزی، واکنش نشان دهیم، پیوسته از فشار روانی، رنج خواهیم برد.

اگر فکر کنید که کار، یعنی زحمت و مشقت محض و وسیله ای برای تامین معاش خانواده، به احتمال زیاد، چیزی بیش از آن هم گیرتان نخواهد آمد.

اگر زندگی خود را به گونه ای بنا کنیم که خوشبختی ما وابسته به اموری بیرون از دسترس ما باشد، در آن صورت، احساس رنج خواهیم کرد.

افراد، برای فرار از رنج، تلاش بیشتری می کنند تا برای کسب لذت.

احساس شادمانی و خوشبختی راستین در زندگی، آن است که گاهی درد و رنج هایی کوتاه و گذرا را به جان بخرید، چرا که شادمانی برتر و نهایی، همان منش و ماهیتی است که برای خود رقم می زنید.

هر ثروتی، از اندیشه ی انسانی ناشی می شود.

کلید بنیادی داوری عالی این است که در هنگام ارزیابی امور و رویدادها، دارای روحیه ی نیرومند و حالت فکری و عاطفی مثبت باشیم.

رشد و پیشرفت و آموختن، همواره، نتیجه و پیامد ژرفنگری و اندیشیدن است.

پرسش های ما افکار ما را می سازند.

به هنگام رویارویی و روبه رو شدن با دشواری ها، اندیشیدن را آغاز می کنیم و پوست می اندازیم و آبدیده می شویم.

به فکر بودن، آماده بودن و دشواری ها را پیش بینی کردن، یک امر است و پریشانی، نگرانی و هراس، امری دیگر.

به اندازه ای در اندیشه ی درست کردن خود باشید که زمانی برای خرده گیری از دیگران نداشته باشید.

بکوشید اندیشه ای آزاد و سرشتی پرسشگر داشته باشید.

این ماییم که فکر خود را محدود می سازیم و در نتیجه، زندگی ما محدود می شود.

اندیشه ها و ذهنیات شما با تندرستی فیزیکی و جسمانی تان، رابطه ی نزدیک و تنگاتنگ دارند و بر آن تاثیرگذارند.

اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید، در هر دو صورت درست فکر کرده اید.

اگر داشتن فکر و اندیشه ی مثبت به تنهایی کارساز بود، بایستی همه در کودکی اسبهای کوچک داشته و اکنون نیز زندگی رویایی داشته باشیم؛ هر موفقیت بزرگ با عمل به دست می آید.

اگر تخم های فکری و جسمی هدفی را که در نظر دارید نکارید، علفهای هرزه، خود به خود سبز خواهند شد.

هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که ببینیم کسی، منش و هویت خود را گسترش می دهد.

هیچ اهرمی، نیرومندتر از هویت، در دگرگونی رفتار انسانی نیست.

همه ی رویاهای بشر دست یافتنی هستند و به جرأت می توان گفت، رویایی وجود ندارد که نتوانیم به آن دست یابیم.

همه ی پیشرفت ها و دستاوردهای انسان، نتیجه ی پیوستگی در تلاش و نیز پایبندی اوست؛ آن هم تلاشی هدفمند و پایدار.

همه ی ما همیشه بر مبنای تصویری که از خویشتن داریم، به کنش می پردازیم، خواه این تصویر، دقیق باشد، خواه نباشد، زیرا یکی از توانمندترین نیروهایی که در ذات بشر وجود دراد، نیاز به ثبات است.

همه ی تجربه های انسانی، دارای ارزش هستند، ولی گاهی سال ها زمان می برد تا به ارزش آنها پی ببریم.

هریک از ما انسان ها برای زندگی خود به دلیل و هدفی نیاز داریم.

هرگاه با کسی که به خشونت با شما رفتار کرده است، با گرمی و مهربانی و نیکویی رفتار میکنید، این رفتار خوب شما در یاد او میماند و در روابط آینده با شما به نرمی رفتار خواهد کرد.

هر کسی دارای قوانین و ارزش های ویژه ای است که ممکن است با قوانین و ارزش های شما متفاوت باشد؛ ارزش های آنها نه بهتر است و نه بدتر.

نمی توان یک رفتار ناخوشایند را ملاک داوری درباره ی منش افراد گرفت، زیرا رفتار فرد، همیشه بیانگر منش او نیست.

ما انسان ها می بایست بدانیم که چیزی به نام کار نادرست وجود ندارد. هر کاری، چَم و مفهومی دارد، حتی اگر هنوز آن را نیافته باشید.

ما انسان ها در زندگی خود به اندکی گوناگونی و دگرگونی نیازمندیم؛ این همان امری است که زندگی را هیجان انگیزتر می سازد.

ما انسان ها بیشتر از ترس اینکه به بلای بزرگتری دچار نشویم، درد و بلاهای کنونی را به جان می خریم.

لزومی ندارد که افراد به درستی مانند هم باشند تا با هم صمیمی شوند، بلکه باید به تفاوت دیدگاه های یکدیگر توجه و در عین حال به هم احترام بگذارند.

کسی که خانه اش شیشه ای است، سنگ پرتاب نمی کند.

قهرمان بودن، در کمال نیست، بلکه در انسانیت است.

قوانین فردی، بر همه ی کنش های ما فرمانروایی می کنند.

قوانین فردی خود را به گونه ای سامان دهید که به شیوه ها و راه های بسیار انبوه و گوناگون، احساس عشق و محبت کنید و لذت بردن را برای خویش بسیار آسان سازید.

فرق آدم های موفق و ناموفق در آنچه که دارند نیست، بلکه در این است که با توجه به امکانات و تجربه های خود، چه می بینند و چه می کنند.

سوءتفاهم میان افراد، هنگامی رخ میدهد که، در دو دنیای بسیار دیگرگون زندگی کنند.

سپاسگزاری و حق شناسی یک نفر، ممکن است زندگی انسانی دیگر را برای همیشه دگرگون سازد.

روابط میان انسان ها زمانی از هم می پاشد که هر دو سوی درگیر در یک رابطه نسبت به امر، پیشامد، رویداد یا یک پدیده، دو نگرش بسیار متفاوت داشته باشند.

راز زندگی در بخشش است؛ سخاوت به زندگی انسان معنا می بخشد.

دلیل شماره ی یک احساس خوشبختی نکردن و بازنده بودن در زندگی بسیاری از انسان ها این است که تصویر ذهنی روشنی از شادمانی و خوشبختی راستین و برنده بودن در زندگی ندارند.

دلیل اینکه بسیاری از انسان ها احساس بازنده بودن می کنند آن نیست که زندگی شان به راستی یک باخت بزرگ است. شاید گمان می کنند برنده بودن، آن است که بر روی کره ی ماه فرود آیند.

در هر زمان که می اندیشید سطح مهارت شما به بالاترین اندازه رسیده است، کسی را می یابید که در سطحی بالاتر از شما قرار دارد و این، یکی از جنبه های زیبای زندگی است که مایه ی رشد و پیشرفت همیشگی می شود.

در دنیایی که پر از افراد تبلیغاتچی است، شما نیز می توانید یکی از آنها باشید، یا اینکه بگذارید شما را تحت تاثیر پیام های تبلیغاتی قرار دهند.

خویشتن داری به انسان غرور می بخشد، زیرا احساس می کنید که عواطف خود را آگاهانه، روشن کرده و خویشتن را به سوی ارزش هایی برتر هدایت می کنید.

خودباوری انسان، برآمده از این است که خود را بر شرایط زمانه چیره ببیند، نه اینکه شرایط بر او چیره باشد.

چنانچه همه ی مسئولیت های خود را می دانستید و به گردن می گرفتید و در زمان مناسب نیز آنها را انجام می دادید، نیازی نداشتید که از دست کسی، برآشفته یا خشمگین شوید.

چنانچه می خواهید روابطی پایدار و ماندگار داشته باشید، می بایست درباره ی هویت و ماهیت بنیادی نزدیکان و افراد زندگی خود یک تصمیم قلبی بگیرید.

چنانچه می خواهید به کسی احساس عشق و دوست داشتنی بودن دهید، نباید بر پایه ی استانداردها و قوانین خودتان به کنش بپردازید، می بایست خواسته های او را برآورده سازید، نه خواسته های خودتان را.

چنانچه سخن خوبی ندارید که از کسی بگویید، پس بهتر است هرگز از او سخن نگویید.

چنانچه انسان ها همواره در حالت احساسی تردید، دودلی و دوگانگی بودند، به ندرت می توانستند به کامیابی درازمدت برسند یا به چیزی که به راستی ارزشمند است دست یابند.

جنایت، مشکل بشر نیست، بلکه این رفتار انسان هاست که جنایت را می آفریند.

تنها با اتکا به یک رفتار نادرست، همه ی هویت و منش افراد را زیر سؤال نبرید.

بهترین راه پیوند افراد به یکدیگر آن است که ارزش های والای آنها را به هم نزدیک سازیم.

به یاد داشته باشید، پیش از آنکه بکوشید با کسی ارتباط بهتری داشته باشید، با خودتان بهتر ارتباط برقرار کنید.

به یاد داشته باشید که هر گاه از دست کسی خشمگین و یا برآشفته شدید، این، قوانین فردی شما است که ناآرام تان کرده است، نه رفتار طرف مقابل.

به یاد داشته باشید که دشواری ها هرگز از بین نمی روند و ناپدید نمی شوند، مگر کسی مسئولیت آنها را به گردن بگیرد و در نهایت، گره آن را بگشاید.

به راستی، والاترین نیکویی و مهربانی ما، ایجاد ارتباط روحی با افراد دیگر است.

بکوشید نسبت به فرد مقابل، بخشنده و دهنده باشید، نه اینکه بخواهید چیزی به دست آورید.

بد نیست دفتر یادداشتی داشته باشید و رویدادهای مهم روزانه را در آن ثبت کنید. اگر زندگی انسان ارزش ادامه را داشته باشد ارزش ثبت کردن را نیز دارد.

بخش بزرگ زندگی ما انسان ها، صرف فرآیندها می شود، نه نتیجه، بهره و سرانجام.

باید گفت که چه در درون شرکت ها و چه در روابط بین افراد، مدیریت از هر چیزی مهمتر است.

اینکه احساس کنید، ارزش های مورد نظرتان برآورده می شود یا نه، بستگی به قوانین فردی شما دارد.

انسان های کامروا، قوانین دست و پاگیر کمتری دارند.

انسان های خوشبخت و شادمان، کسانی هستند که این شایستگی و توانایی را دارند که از تماشای یک لبخند زیبا، شاد شوند و احساس خوشبختی کنند.

انسان های خوشبخت و شادمان، قوانین ساده ای دارند.

احساسات و عواطف شما به نوبهی خود، زندگی و سرنوشت و نقشی را که در آن ایفا خواهید نمود، رقم میزند.

افراد ناموفق کسانی هستند که بدبختی های زندگی را به عنوان حقیقت و سرنوشت ناگزیر می پذیرند.

آنچه سرنوشت ما را مشخص می کند، شرایط زندگی نیست، بلکه تصمیم های ما است.

پاسخ و واکنش شما در برابر دشواری ها، بیش از هر کار دیگری در زندگی، در رقم زدن سرنوشت، کامیابی و شکست تان تعیین کننده خواهد بود.

تصمیمات ما هستند که سرنوشت ما را تعیین می کنند.

تنها راه نیک بختی و خشنودی جاودانی این است که بر پایه ی ارزش های راستین خود زندگی کنیم.

چنانچه می خواهید سطح کیفیت زندگی خود را بهبود بخشید و سرنوشت خود را به گونه ای بهتر رقم بزنید، می بایست با دشواری ها روبه رو شوید و کاری بکنید.

در زمان های تصمیم گیری است که سرنوشت ما رقم زده می شود.

تنها کسانی که نیروی خدمت سخاوت مندانه و صمیمانه را آموخته اند، ژرف ترین خوشی های زندگی و موقعیت های راستین را درک می کنند.

به تجربه در زندگی دریافته ام که برای یک یک تلاش ها و دردسرهای کوچک، پاداش هایی بسیار بزرگ در راه است.

تکرار، مادر مهارت است.

اگر خواسته ی خود را بیان کرده باشید، بی گمان، به پاسخ خواهید رسید، ولی زود ناامید نشوید.

پاسخ و واکنش مناسب را هنگامی خواهید یافت که مسئولیت پذیر باشید.

دشواری در این است که بیشتر ما فریادی را که به معنای درخواست کمک است، با فریادی دیگر که آن هم به معنایدرخواست کمک است، پاسخ می دهیم.

می بایست تلاش کنیم پیش از هر کاری، پاسخ و راهکار مهمترین دشواری و مسئله ی خود را بیابیم.

در پژوهش بر روی یک اثر خوب، نیرویی نهفته است که شما را وا می دارد همچون نویسنده بیندیشید.

دست به کنش بزنید و از کشف توانایی های تازه لذت ببرید.

نکته ی غم انگیز این است که بیشتر مردم تا زمانی که تندرست هستند، معنا و مفهوم زندگی خود را کشف نمی کنند. می بایست بیماری کُشنده ای، زندگی شان را تهدید کند تا بخواهند و تلاش کنند که معنا و مفهوم زندگی را بیابند.

می بایست به روشی زندگی کنید و به گونه ای با مسائل و دشواری هایتان روبه رو شوید که در پایان زندگی، با افسوس نگویید، ای کاش چنین و چنان کرده بودم.

افرادی که موفق هستند، آمادگی تغییر و قابلیت انعطاف دارند؛ تا جایی که بتوانند زندگی دلخواه خود را فراهم نمایند.

اگر درد و رنج شکست را به جان نخرید، هرگز نمی توانید برنده از زمین بیرون بیایید.

برای کامیابی هرچه بیشتر، می بایست برای رویارویی با دشواری ها آماده باشید.

بیشتر کامیابی من ناشی از این باور است که می دانم توانایی انجام بسیاری از کارها را دارم، هرچند که آن کارها را پیش تر انجام نداده باشم.

تنها راه کامیاب بودن، آن است که خود را پنهان نکنیم و از دست دشواری ها نگریزیم.

چنانچه تنها هدف ما از زندگی آن باشد که به اهداف خود و به کامیابیها و پیروزیهای پی در پی برسیم، زمانی فرا میرسد که از خود بپرسیم: "خوب اکنون چه."

چنانچه هدف از زندگانی خود را ندانید و نشناسید، چگونه می توانید در بازی زندگی برنده باشید؟

در مسیر هر موفقیت بزرگ، دشواری ها و ناکامی های بزرگی قرار دارد.

درک ارزش ها یکی از حساس ترین کلیدهای نیل به پیشرفت و کامیابی است.

راه موفقیت همیشه در دست ساختمان است.

راه موفقیت، همیشه در حال ساخت است؛ موفقیت پیش رفتن است، نه به نقطه پایان رسیدن.

شاید تلاش های شما تا به امروز ثمربخش نبوده اند، ولی سبب کامیابی های دیگری در آینده شده اند و زمینه ی خوبی را برای کامیابی نهایی تان فراهم ساخته اند.

شما هر قدر کامیاب باشید و هر اندازه خوب کار کرده باشید، کسانی پیدا می شوند که بهتر از شما باشند.

فراموش نکنید که کامیابی در زندگی، تنها از انگیزه داشتن و بااراده بودن به دست نمی آید. کامیابی، نتیجه ی گام برداشتن و کاری انجام دادن است.

کارهای نادرست گذشته را فراموش کنید و به کامیابی های بزرگ آینده بیندیشید.

کامیابی، کلید دارد.

کامیابی ها و پیروزی ها هرگز نمی توانند خلاء روحی و روانی شما را پر کنند. ممکن است به گونه ای موقت سبب شادمانی شما شوند، ولی هرگز نمی توانند در درازمدت، خوشبختی و شادمانی راستین را به شما هدیه کنند.

کلید کامیابی در زندگانی، آن است که مدیریت یادبودها و سابقه های ذهنی گذشته ی خود را بیاموزیم.

کلید موفقیت در نگه داشتن حد و اندازه برای هر چیز است.

گاهی افرادی به موفقیت های بزرگ می رسند، تنها به این دلیل ساده که نمی دانند کاری که به آن دست زده اند، بسیار دشوار، بلکه غیر ممکن است.

گاهی برای برنده شدن، دست به کارهایی می زنیم که با ارزش های درونی ما ناسازگار است. در این موارد، بازنده ی اصلی ما هستیم.

من زمانی کامیاب هستم و توانگر میشوم که احساس کنم دارم کاری فراگیر و جهانی انجام میدهم.

موفقیت، پیش رفتن است، نه به نقطه ی پایان رسیدن.

موفقیت، سکه ای است که روی دیگر آن ناکامی است.

موفقیت، نتیجه ی تشخیص درست است؛ تشخیص درست، نتیجه ی تجربه است؛ تجربه نیز اغلب نتیجه ی تشخیص نادرست است.

وقتی به دنبال هدف تازه ای می روید و با مانعی مواجه می شوید، به یاد آورید که از این موانع، پیش تر هم در زندگی تان بوده است و بر آنها چیره گشته و موفق شده اید!

هدفی که به سوی آن می روید و آنچه دارید، معیار حقیقی موفقیت شما نیست. به نظر من، موفقیت، جریان مداومی است که طی آن، مشتاق و آرزومند موفقیت های بیشتری هستیم.

هر جا موفقیت بزرگی ببینید، انبوهی از ناکامی ها را در مسیر آن مشاهده می کنید.

هر موفقیت، آثاری از خود بر جای می گذارد؛ این ردپاها را دنبال کنید.

هنگامی که رویدادهای این جهان را با وجود دردناک بودن و ناخوشایند بودن آنها، با دید و نگرشی مثبت می نگرید و معنا و مفهوم دیگرگونی به آن می دهید، به راستی برنده می شوید.

هیچ موفقیت حقیقی به دست نمی آید، مگر اینکه با ارزش های اساسی ما مطابقت داشته باشد.

یکی از کلیدهای موفقیت این است که پیوندی سازنده بین کارهایی که انجام می دهیم و چیزهایی که دوست داریم به وجود آوریم.

از دیروز تا اکنون، به اندازه ی یک روز به تجربه های شما افزوده شده است.

اگر بخواهیم سبب رفتار انسان ها را بدانیم، بررسی مهمترین و کارسازترین تجارب مرجع زندگی آنها، بی گمان، راهنمای خوبی است.

اگر می خواهیم از حد توانایی های خود فراتر برویم، ابتدا باید آن خواسته را در ذهن تجربه کنیم، آنگاه زندگی ما به آن سمت می رود.

بسیار پیش می آید که در زندگی، تجربه و احساس خوبی پیدا می کنید، ولی هرگز از خودتان نمی پرسید که چه امری، این احساس خوب و خوشایند را ایجاد کرد!

به تجربه دریافتهام که بهترین روش برای از بین بردن دشواریها آن است که همواره این نسبت را در نظر داشته باشید: "تنها 20% از زمان خود را برای دشواری و صورت مسئله سپری کنید و 80% مانده را روی راهکار تمرکز کنید."

تجربه ها بررسی های من همه نمایانگر این است که محدودیت های وجود ما (چه مثبت و چه منفی) بسیار کمتر از آن چیزی است که به ما باورانده اند.

تغییر هویت، از شادترین، جادویی ترین و رهاننده ترین تجربه های زندگی است.

چنانچه بخواهیم از زندگی خود بهره ی بیشتری ببریم، شاید می بایست از تجربه ی نزدیکان بهره بگیریم و از آنها بیاموزیم.

حتی هراسناک ترین و دردناک ترین تجربه ها و احساسات را می توانید با میل و اراده ی خودتان دگرگون سازید.

در هر تجربه ای، نکته ای ارزشمند می توانم پیدا کنم و اگر از هر تجربه، نکته ای و نظریه ای را دریابم، در آن صورت، پیوسته رشد خواهم کرد.

هرچه تجارب زندگی ما بیشتر و کیفیت آنها بالاتر باشد، میزان حق گزینش ما بیشتر می شود و بهتر می توانیم معنای هر چیز را دریابیم و توان خود را برای انجام هر کار بسنجیم.

هرچه چیزی را بیشتر اندازه گیری کنید و مقادیر کمّی آن را روشن کنید، در مورد آن، خودآگاه تر و هوشیارتر می شوید و هرچه خودآگاه تر شوید، آن تجربه ی احساسی را بهتر و خوشایندتر می کنید.

اگر احساس قدرت کنیم، کارهایی از ما ساخته است که در حالت ترس و ضعف و خستگی از ما بر نمی آید.

اگر توجه مان را به چیزی جلب کنیم که از آن وحشت داریم، به یقین همان بلایی که از آن می ترسیم، بر سرمان می آید.

ترس از دودلی سبب می شود از حرکت بازایستیم، نه خودِ تردید و دودلی.

هرچه بیشتر بترسید که از چیزی بی بهره شوید، بیشتر می خواهید آن را به دست آورید!

همه ی ما این توانایی را داریم که با دشواری ها و بازدارنده ها برخورد کنیم، بر آنها پیروز شویم و بر ترس های خود چیره گردیم.

ارزش هایی که برای خود برمی گزینید، بر همه ی تصمیم های شما در زندگی اثر می گذارند.

ارزش ها، نیروهایی هستند که در پیش روی ما قرار دارند و ما را به گرفتن تصمیم هایی وا می دارند که جهت و هدف نهایی زندگی ما را روشن می سازند.

توجه داشته باشید که هر تصمیمی، پیامدهایی دارد.

چنانچه معنی و مفهوم و هدف زندگانی را ندانیم و ندانیم که چه چیزهایی در زندگی، ارزش و اهمیت دارند، به سادگی نمیتوانیم تصمیم بگیریم و همیشه دودل و مردد خواهیم شد.

می بایست در زندگی، هدفمند باشید. می بایست هدفی را دنبال کنید. می بایست برگزینید و تصمیم بگیرید؛ آن هم، هم اکنون.

هر تصمیمی دارای پیامدهایی است و اگر به آثار درازمدت کارهای خود بر روی این سیاره، بی توجه باشیم، تصمیم های شایسته ای نخواهیم گرفت.

هرگاه گرفتن تصمیم مهمی را دشوار یافتید بدانید که علتش تنها یک چیز است و آن اینکه تصور روشنی از ارزش های خود ندارید.

هنگامی که ترسیده اید، نمی توانید تصمیم درستی بگیرید.

اگر بخواهید احساسات خود را دگرگون سازید، می بایست رفتار و کردارهای خود را دگرگون کنید.

آنچه را که پیش آمده، نمی توانیم دگرگون کنیم، ولی می توانیم مرکز توجه خود و نیز معنا و مفهومی را که به رویداد پیش آمده نسبت می دهیم، دگرگون کنیم.

باید دگرگونی ها را دوست بداریم، زیرا دگرگونی، تنها چیزی است که قطعیت دارد.

بدانید که چه بخواهید و چه نخواهید، همواره در حال دگرگونی و بهتر شدن هستید و خواهید بود.

برای اینکه تغییر، ارزش حقیقی داشته باشد، باید پایدار و ماندگار باشد.

بیشتر زمان ها ناچاریم کارهایی انجام دهیم که زیاد از آن خوشمان نمی آید، ولی می توانیم احساس خود را دگرگون سازیم.

تا زمانی که جستاری سبب دگرگونی رفتاری شما نشده است، هنوز آن را به خوبی فرا نگرفته اید.

تا زمانی که کیفیت اندیشه ها و ذهنیات خود را دگرگون نکرده اید، هرگز نمی توانید کیفیت زندگی تان را دگرگون سازید.

تنها کسانی که تغییر نمی کنند، آنهایی هستند که نفس نمی کشند.

چنانچه خواسته ها و اهداف خود را نشناسیم، کشتی بدون سکانی خواهیم بود که در اوج مثبت اندیشی، همواره مسیر خود را دگرگون می کنیم.

دشواری ها را به فرصت هایی جهت آموختن، رشد و دگرگونی شخصی بدل سازید.

زمانی که با دشواری ها و مسائل خود، برخورد مناسب می کنید و آنها را به فرصت هایی جهت رشد و دگرگونی شخصی بدل می سازید، زندگانی خود را به سفری زیبا، پر ماجرا و هیجان انگیز بدل خواهید کرد.

زندگی، پدیده ای دگرگون شونده است، از این رو، قوانین ما باید به گونه ای باشد که به ما اجازه ی سازگاری، رشد و لذت را بدهد.

مفهوم و هدف زندگی شما هرگز دگرگون نمی شود.

وسایل و ابزار، ممکن است دگرگون شوند، ولی هدف همواره یک چیز است.

هر سیستمی که قابلیت انعطاف بالایی داشته باشد و تغییرات زیادتری را بپذیرد، کارایی بیشتری خواهد داشت.

هر کاری که به گونه ای فیزیولوژی، بدن و حرکات جسم شما را دگرگون کند، می تواند احساسات و عواطف شما را نیز دگرگون سازد.

اگر مراقب سلامتی خود نباشید، به سختی می توانید از عواطف خود بهره مند گردید.

چنانچه هنوز با دشواری هایی دست و پنجه نرم می کنید، نشانه ی آن است که زنده، تندرست و نیرومند هستید.

حتی پزشکان در کمال راستی، امانت و پایبندی خود، اشتباه کرده اند و می کنند.

همواره در پی میانبُر بودن، نتیجه ی عکس می دهد. یعنی برخی از میانبُرها به راستی میانبرهایی به سوی مرگ، بیماری و غم هستند.

یک پزشک ممکن است در تشخیص بیماری بسیار استاد باشد، اما کار درمان به خوبی پیشرفت نمی کند، مگر آنکه احساس کنید پزشک به وجود شما اهمیت می دهد.

آن گونه خودباوری که برخاسته از احساس شایستگی، توانمندی و توانایی بی اندازه باشد، هرگز در درازمدت پابرجا و ماندنی نخواهد بود.

به یاد داشته باشید که گام های کوچک می تواند نتایج بزرگی در پی داشته باشد.

پذیرش مسئولیت، یکی از بهترین معیارهای توانایی و بلوغ شخص است.

ذهن می تواند به عقب بازگردد، اما زمان قابل بازگشت نیست.

زندگی را همان گونه که هست بپذیرید؛ در این زمان است که آرزو محو می شود. سعی کنید همیشه شاد باشید، بدون اینکه برای این شادی دلیل خاصی وجود داشته باشد و اینگونه است که به آرامش می رسید.

حقیقت این است که هر اندازه هم مثبت و خوشبین باشیم، شرایطی در زندگی وجود دارد که طرحها، روش ها و برنامه های پیش بینی شده ی ما کارساز نخواهد بود.

زندگی یک هدیه است که به ما حق ویژه، فرصت و مسئولیت می دهد؛ باید به ازای آن، چیزی بازگردانیم و آن "خودِ اصلاح شده" ما است.

برآشفتگی ها و خشم های ما برخاسته از معنا و مفهومی است که به پیشامدها، رویدادها و رخدادها نسبت می دهیم.

گاهی، نرسیدن به یک رویا که با ناشکیبایی و مشتاقانه، خواهان آن هستید، آنچه را به راستی می خواهید و به آن نیاز دارید و برای آن ساخته شده اید، به شما می دهد و می بخشد.

هیچ چیز به خودی خود دارای معنا نیست، بلکه احساسات، رفتارها و واکنش های ما نسبت به هر چیز بستگی به نحوه ی ادراک و تصور ما از آن چیز دارد.

اگر قدرت انگاره ی خود را از قید و بند رها کنیم، خودباوری و بینشی در ما ایجاد می شود که محدودیت های گذشته مان را در هم می شکند.

چنانچه به راستی خواهان آن باشید که به خودباوری و بی گمانی راستین برسید، بی شک راه آن را خواهید یافت.

مسئولیت زندگانی خود را به دوش بگیرید. با خودباوری، آسودگی و پایداری تمام، با دشواری ها روبه رو شوید تا به راهکارهای بسیار بهتری برسید.

چنانچه شکاک و بدبین باشید، هرگز نمی توانید پیشه ای را راه اندازی کنید.

افرادی دارای قدرت هستند که فلسفه ی زندگی و کنش های آنان یکی باشد.

اگر پول داشته باشید، به راه نادرست نرفتن، آسانتر است.

چنانچه برنامه ی دقیقی برای سرمایه گذاری نداشته باشید، سرانجامی جز شکست مالی نخواهید داشت.

اگر بر این باورید که فرد باهوشی هستید، سبب آن، این است که چارچوب های مرجع روشنی را در ذهن خود، پویا می کنید که این احساس اطمینان را نیرو می بخشد.

اگر کسی در هر یک از زمینه های زندگی، بهتر از ما واکنش نشان دهد، ساده ترین دلیل اش آن است که راهی بهتر برای داوری و معنا کردن امور دارد و می داند که در هر مورد، چه واکنشی نشان دهد.

آنچه نتیجه بخش است، عمل است. دانش فقط نیروی بالقوه ای است در دست آنان که می دانند چگونه می توان عمل مؤثری انجام داد.

چنانچه از دشواری ها نهراسید و به پیشباز آنها بروید، سربلند خواهید بود؛ آن هم با این آگاهی که از زندگانی، بهره ی کافی جسته و سراپا و با همه ی وجود، زنده بوده اید و زندگی کرده اید.

کوچکترین تحول همانند سنگ ریزه ای است که به درون برکه ای پرتاب می شود و امواج بسیاری به گرد آن شکل می گیرند. سنگ ریزه ی آگاهی نیز با برکه ی ذهن ما چنین کند.

گام نخست پیروزی، آگاهی است.

یک رهبر راستین باید بتواند از دانسته هایی که از بیرون دریافت می کند به نحو مؤثر بهره گیرد، وگرنه کار رهبری به خود بزرگ بینی می انجامد.

برخی بی آنکه بدانند چه چیزهایی در زندگی شان به راستی ارزش دارد، هدفهایی را برای خود تعریف می کنند. به همین دلیل است که وقتی به هدف هایشان می رسند، می پرسند:"آیا این دقیقاً همان چیزی بود که می خواستم؟"

برنامه ریزی، یعنی تشخیص این مطلب که بزرگترین استعدادها و آرزوها باید مسیر درست خود را پیدا کنند.

بکوشید از نگرانی ها و پریشانی های خود به هنگام و در جای درست بهره بگیرید.

به راستی، می توانید هر گونه دشواری را به فرصتی مثبت و سودمند بدل سازید.

به راستی، هر پیشامدی هم که روی دهد، همواره می بایست چَم و مفهوم نیروبخش و مثبتی را در آن بجویید و بیابید.

تنها راه دستیابی به نیک بختی درازمدت آن است که بر مبنای بزرگترین آرمان های خود زندگی کنیم، یعنی هدف راستین خود را بشناسیم و بر پایه ی آن به کنش بپردازیم.

چنانچه نتوانید مفهوم و هدف ویژه ای برای زندگانی خود پیدا کنید، احساس خرسندی، شادمانی و خوشبختی راستین از زندگانی تان رخت برخواهد بست.

خدمت راستین، زندگی را پر بار می کند.

در زندگی نمی توانید بی آنکه به راستی بخواهید، از بسیاری چیزها سرخوش باشید.

در نهایت، فرقی نمیکند که "چند سال" زنده باشید. آنچه به راستی اهمیت دارد، آن است که چگونه زندگی کردهاید.

درست است که پرچم تنها یک تکه پارچه است، اما در عین حال نشانه ی تمام فضایل و ویژگی های یک ملت به شمار می رود.

شاید به راستی تنها دشواری بزرگ و ناگشودنی، آن است که هرگز دشواری نداشته باشید.

شاید عشق و شور راستین این باشد که با چشمپوشی از اینکه چه رویدادی در زندگی تان رخ دهد، بی درنگ، کنترل شرایط و امور را در دست گیرید و به خود امکان دهید سراپا، با آنچه پیش آمده، درآمیزید و با آن، یکی شوید و با همه ی وجود، آن را احساس کنید.

کمالگرایی راستین و بنیادی آن است که خود را همان گونه که هستیم، بپذیریم و دوست داشته باشیم.

بکوشید همیشه خود را با هدف های خود مقایسه کنید، نه با دوستان و همقطاران؛ زیرا همیشه می توان افرادی را یافت که در سطحی پایین تر از ما باشند.

دوست داشتن و عشق ورزیدن به گفتن نیست، بلکه می بایست آن را در خود احساس کنی و انجام دهی.

عشق بورزید، دوست داشته باشید، ببخشید و از خودتان مایه بگذارید.

هرگز هدف دوستان، آشنایان و نزدیکان خود را زیر سؤال نبرید؛ بکوشید همواره به سوی دنیای آنها پل بزنید.

هیچ کس دوست ندارد درباره ا ش پیشداوری کنند یا سرزنش شود، حتی خودتان؛ پس بکوشید هرگز چیزی را که برای خود نمی پسندید، به دیگران نیز روا ندارید.

اگر مغز خود را خوب به کار گیرید، عظمتی به زندگی شما می دهد که هرگز در رؤیاهای خود آن را نمی دیدید.

باید آگاهانه، نگهبانی بر دریچه ی ذهن خود بگماریم تا تنها به چیزهایی اجازه ی ورود دهد که زندگی ما را پربارتر سازد.

به هر میزان هم که به چیزی باور داشته باشیم، باز هم لازم است که دریچه های ذهن خود را به روی باورها و امکانات دیگر باز بگذاریم و همیشه برای یادگیری مطالب تازه تر آمادگی داشته باشیم.

چنانچه با آسایش و بی هیچ شک و تردیدی، آنچه را می خواهید در دنیای بیرون شاهد روی دادن آن باشید، به روشنی در ذهنتان ببینید، بی شک روی خواهد داد.

محدودیت ها فقط در ذهن وجود دارند؛ پس هر وقت محدودیتی به ذهنتان رسید، بی درنگ آن را از مغز خود بیرون کنید.

اگر بنا بود تنها به هنگام رسیدن به هدف خود شادمان شویم و از فرآیند تلاش برای رسیدن به هدف، شاد نباشیم، تنها بخش کوچکی از زندگی خود را شادمان بودیم.

اگر جسم شما زنده، پر تحرک و شاد باشد، روحیات شما نیز از آن پیروی می کند.

اگر خودتان برای زندگی خود برنامه نداشته باشید، کسی دیگر از وجود شما برای برنامه های خود بهره نخواهد گرفت.

اگر در زندگی رو به بالا حرکت نکنید، ناچار به سرازیری می افتید.

اگر سلسله مراتب ارزش های خود را بشناسید، دلیل کنش هایتان برای خودتان روشن تر می شود و می توانید در زندگی، ثبات بیشتری داشته باشید.

اگر می خواهید زندگی تان فزونی یابد، در پی گسترش آن باشید.

انکار یا گریز از دشواری ها، هرگز نمی تواند زندگی بامفهوم و خرسند گونه ای را برای شما پدید آورد.

آنچه تفاوت میان زندگی ما و دیگران را رقم می زند، برخورد، نگرش و منش های ما در برخورد با دشواری هاست، نه خود دشواری ها یا اندازه و کوچک و بزرگی آن.

آنچه در چشم ما، تاریک ترین روزهای زندگی به نظر می رسد، شاید پربارترین روزهای زندگی مان باشد.

آنچه مهم است، کیفیت زندگی است، نه عمر دراز.

باید از گذشته درس بیاموزیم، نه اینکه در گذشته ها زندگی کنیم.

باید بدانیم، آنچه همچون نیرویی مغناطیسی، جهت زندگی ما را آشکار می کند، قدرت جادویی ارزش هاست.

برای هر یک از ما در هر زمان، امکاناتی موجود است تا زندگی خود را بهتر سازیم.

بسیاری از ما در زندگی شخصی با چیزی به مراتب کمتر از آنچه سزاوارش هستیم، زندگی می کنیم.

به یاد داشته باشید، معنا و مفهوم زندگی، چیزی است که برمی گزینید و کنترل آن، همیشه در دست شماست.

پیش از آنکه رویدادی در جهان بیرون رخ دهد، باید در جهان درون پیش آید.

تندرستی ما بیشتر به گونه ی زندگی و تکاپوی مان بستگی دارد، تا به سن و سال.

تنها کارشناس چیره دست و کارآزموده ی زندگی شما، خودتان هستید.

چنانچه با مسائل و دشواری هایتان روبه رو نشوید، در پایان زندگی، احساس خواهید کرد که تنها یک دهم از آن را زندگی کرده اید.

چنانچه بیاموزیم که از تردید و دودلی لذت ببریم و از آن به سود خود بهره بگیریم، زندگی به مراتب، ساده تر و زیباتر خواهد شد.

چنانچه تجربه های ملموس بیشتری از این دنیا (چه مثبت و چه منفی) داشته باشید و خودتان نیز حس کنید، قدر دهش های دیگر زندگی را بیشتر خواهید دانست.

چنانچه میخواهید در زندگی، احساس کامیابی کنید، قوانین "همیشه باید..." و "هرگز نباید..." زیادی نداشته باشید.

چنانچه همیشه از نتایج همه چیز آسوده دل باشیم و آن را به روشنی ببینیم، زندگی، هیجان و گیرایی خود را از دست خواهد داد.

خوبی و زیبایی زندگی در این است: "آن گونه که هست، هست، نه آن گونه که ما میخواهیم باشد."

داوری بهتر، زندگی بهتر می آفریند.

در دنیای مدرن، دانستنی ها، ابزار قدرتمندان است.

زمانی می اندیشیم بهترین راه کمک به بیچارگان آن است که الگوی خوبی برای آنها باشیم تا بدانند شیوه های بهتری نیز برای زندگی وجود دارد و به آنها کمک کنیم تا بتوانند خودشان زندگی خود را اداره کنند.

زندگی می بایست سفری شادمانه و شادی بخش باشد.

شاید زمان آن رسیده باشد که دوباره بر روی چَم، مفهوم و هدف از زندگانی خود تمرکز و توجه کنید.

شور و هیجان شما ناشی از هدف های زندگی تان است.

کارهایی که در زندگی انجام میدهیم، پشت صحنهی هیچ فیلمی نیست. همهی صحنهها همان برداشت نهایی است که قرار است به روی پرده بیاید و نمایش داده شود. چیزی به نام "تمرین" وجود ندارد.

ما باید خود را با زندگی، آنچنان که هست و نه آن گونه که می خواهیم باشد، سازگار کنیم.

ما در جهانی زندگی می کنیم که بایستی هویت هایمان پیوسته گسترده تر شوند تا کیفیت زندگی مان بهتر گردد.

ما در عصر اطلاعات [=دانستنیها] زندگی می کنیم؛ نمودار درجه اول فرهنگ ما دیگر صنعت نیست، بلکه ارتباطات است.

ما دنیا را آنچنان که هست نمی بینیم، زیرا ماهیت امور از نقطه نظرهای گوناگون قابل تفسیر است.

ممکن است بزرگترین اره ای که در جهان اختراع شده است در دست شما باشد و در عین حال، در میان انبوهی از درختان جنگل، سرگردان بمانید و ندانید چه کنید. اگر بدانید که چه درختانی را باید برید و چرا؟ شرایط بر وفق مراد است، وگرنه ابزاری عالی در دست دارید که به هیچ نمی ارزد.

می بایست بیاموزیم که در سراسر زندگی خود، مراقب نشانه های هشدار، الگوها و درس های پندآموز باشیم.

هدف زندگی خود را برآورده سازید و مهمتر از همه آنکه این کار را با عشق، شور، حرارت، شیفتگی و سرزندگی بسیار انجام دهید!

هدف های باشکوه، دریچه ای به دنیای نیروی بیکران است.

هدف های محدود، زندگی را محدود می سازند.

هر روز به گونه ای زندگی کنید که گویی آن روز، مهمترین روز زندگی شما است.

هرگاه از دست مسائل و دشواری هایتان به ستوه آمدید، کافی است این گفته را به خودتان یادآوری کنید که دشواری ها و مسائل، نشانه های زندگی و زنده بودن هستند.

هرگاه می خواهید دست به کاری بزنید و دل آسوده نیستید که چرا می خواهید چنین کاری بکنید، دوباره آن را با چَم و هدف زندگانی خود بسنجید و با آن مشورت کنید.

هرگز نمی توانید امیدوار باشید که دنیا، به گونه ای خودکار، شرایط رسیدن به هدفتان را فراهم سازد.

هیچ چیز در زندگی معنا ندارد، مگر معنایی که شما به آن بدهید.

یادتان باشد که نیروبخش ترین قانون این است: با وجود هر پیشامدی، از زندگی خود لذت ببرید.

پرمغزترین مطالب، زیباترین اندیشه ها و هوشمندانه ترین انتقادات به طور مطلق بی معنی هستند، مگر آنکه مخاطب، معنا و احساس آنها را درک کند.

معادل ابجد

بااراده

214

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری