معادل ابجد
این در معادل ابجد
این
- 61
حل جدول
این در حل جدول
- اسم اشاره
- اشاره به نزدیک
- اشاره به نزدیک، اسم اشاره
فرهنگ معین
این در فرهنگ معین
- ضمیر اشاره برای نزدیک. مق. آن، مورد اشاره یا گفتگو: این کار درست نیست. [خوانش: [په. ] (ص. ضم. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
این در لغت نامه دهخدا
-
این. (ضمیر، ص) ضمیر اشاره برای نزدیک. مقابل آن. ج، اینها، اینان. (فرهنگ فارسی معین). کلمه ٔ اشاره که بدان به شخص یا شی ٔ حاضر اشاره میکنند. و چون این کلمه پس از موصوف واقع و موصوف بآن اضافه شود الفش در درج ساقط گردد. (از ناظم الاطباء). پهلوی، «ان ». از ایرانی باستان، «اینا». سانسکریت، «انا». ضمیر و اسم اشاره ٔ بنزدیک، مقابل «آن ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین):
چه بیند بدین اندرون ژرف بین
چه گویی تو ای فیلسوف اندر این. توضیح بیشتر ...
- این. [اَ] (ع مص) رسیدن هنگام و وقت: آن الوقت ایناً؛ رسید هنگام و وقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و منه: آن لک ان تفعل کذا؛ رسید هنگام که این کاربکنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درمانده گردیدن: آن ایناً؛ ای تعب واعیی، درمانده گردید. (ناظم الاطباء). مانده شدن و حیران شدن. (آنندراج). مانده شدن. (المصادر زوزنی). توضیح بیشتر ...
- این. [اَ] (ع اِ) ماندگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آدمی. (آنندراج). || شتر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). || هنگام. (منتهی الارب). وقت. (آنندراج): آن اینک، رسید هنگام تو. (از ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
-
این. [اِی ْ ی ُ] (اِ) بنفشه. بنفسج. (یادداشت به خط مؤلف).
- این. [اَ ن َ] (ع ق، اِ) کجا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی). یقال این زید؛ یعنی کجاست زید. و الی این، یعنی بکجا. و من این، یعنی از کجا. (ناظم الاطباء). بمعنی کجا و آن سؤال باشد از جا و مکان چنانکه: این مقرک، کجاست مسکن شما. و الی این، بکجا و بکدامی. و من این، از کجا. (آنندراج). ظرف است و مبنی برفتح و برای سؤال از مکان وقوع شی ٔ آید. مانند: این یوسف. و چون حرف من در اول آن درآید برای سؤال از مکان بروز شی ٔ است مانند: من این قدمت. توضیح بیشتر ...
- این. [اَ ن َ] (ع اِ) یکی از مقولات نه گانه ٔعرض است در فلسفه و منطق و آن بودن چیزی است در مکان معین و مخصوص. (فرهنگ فارسی معین). یکی از مقولات نه گانه ٔ عرضی و آن عبارت از بودن چیزی است در مکان معین و مخصوص. بعضی میگویند: «این » عبارت از نسبت چیزی است بمکانی. شیخ میگوید:«این » بر دو قسم است یکی حقیقی که عبارت از بودن شی ٔ است در مکان معین و محدود و مخصوص بخود و دیگری غیرحقیقی و آن عبارت از بودن شی ٔ است در مکان بزرگتر از خود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
این در فرهنگ عمید
- اشاره به نزدیک. δ اگر با اسم دیگر به کار رود صفت است و اگر به تنهایی به کار رود ضمیر است و به اینان و اینها جمع بسته میشود،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
این در فارسی به انگلیسی
فارسی به ترکی
این در فارسی به ترکی
- bu, şu
فارسی به عربی
این در فارسی به عربی
عربی به فارسی
این در عربی به فارسی
- به یون تجزیه کردن , تبدیل به یون کردن
فرهنگ فارسی آزاد
این در فرهنگ فارسی آزاد
- اَیْنَ، کجاست، (ظرف مکان)، (بمعنی پرسش و بمعنی شرط و جازم دو فعل است)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
این در فارسی به ایتالیایی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید