معنی اوباش
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اَ) [ع.] (اِ.) جِ وَبْش، فرومایگان، مردمان بی سر و پا.
فرهنگ عمید
مردم پست، فرومایه، بیسروپا، ولگرد، عامی، و بیتربیت که موجب آزار دیگران میشوند،
هر کدام از اینگونه افراد. δ مفرد آن در عربی است که در فارسی استعمال نمیشود، کلمۀ اوباش را گاهی در فارسی به طور مفرد استعمال میکنند،
حل جدول
اجامر
فرهنگ واژههای فارسی سره
ناکس
کلمات بیگانه به فارسی
ناکس
مترادف و متضاد زبان فارسی
اجامر، اراذل، الواط، بیسروپا، لات
فارسی به انگلیسی
Rabble
فارسی به عربی
سریر، قلنسوه
فرهنگ فارسی هوشیار
ناکسان، مردم عامی، هیچ نفهمیده بی سر و پا و جلف، فرومایه
فرهنگ فارسی آزاد
اَوْباش، مردم پست و فرومایه (از ریشهء وَبَشَ میباشد)،
فارسی به ایتالیایی
cafone
فارسی به آلمانی
Haube (f), Kappe (f), Kapuze (f), Verdecken, Landstreicher (m)
معادل ابجد
310