معنی انهدام
لغت نامه دهخدا
انهدام. [اِ هَِ] (ع مص) ویران شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ویران شدن و از پا درآمدن عمارت و غیره. (آنندراج) (غیاث اللغات). ویرانی و پایمالی و خرابی. (ناظم الاطباء).
فارسی به انگلیسی
Annihilation, Demolition, Destruction, Devastation, Extinction, Ravage, Rout, Ruin, Smashup
فرهنگ معین
(اِ هِ) [ع.] (مص ل.) ویران شدن، فرو ریختن.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم
فرهنگ فارسی هوشیار
ویران شدن، از پا در آمدن، عمارت، پایمالی و خرابی
فرهنگ عمید
ویران شدن، خراب شدن، ویرانی،
ویران کردن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
ویرانگری، نابودی، ویران کردن
کلمات بیگانه به فارسی
نابودی
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی آزاد
اِنْهِدام، فروریختن، ویران و خراب شدن،
انگلیسی به فارسی
معادل ابجد
101