معنی انداخته

انداخته
معادل ابجد

انداخته در معادل ابجد

انداخته
  • 1061
حل جدول

انداخته در حل جدول

لغت نامه دهخدا

انداخته در لغت نامه دهخدا

  • انداخته. [اَ ت َ / ت ِ] (ن مف) افکنده. پرتاب شده. پرت شده. (فرهنگ فارسی معین). ملفوظ. لفیظ. لقی. قذیفه. (منتهی الارب). || محذوف. ساقط شده. از حساب افکنده. (یادداشت مؤلف). ساقط شده و از حساب افکنده و بدور انداخته. (فهرست لغات و اصطلاحات التفهیم ص قلب): و آن سال را عام ایشان ملماسه خوانند و معنیش ماه انداخته بود نه بکار و مَل آن فتیل باشد پیچیده که میان دو کف بماند چون یکی بر دیگر مالیده آید و ماس ماه بود پس این چنان بود که ماه انداخته ٔ نه بکار و اما بلغت فصیح ایشان ادماسه است نه ملماسه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

انداخته در فرهنگ عمید

  • افکنده،

    افتاده،

    پرت‌شده،
فرهنگ فارسی هوشیار

انداخته در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) افکنده پرتاب شده پرت شده، رای زده مشورت شده.
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید