معنی امرار

امرار
معادل ابجد

امرار در معادل ابجد

امرار
  • 442
حل جدول

امرار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

امرار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اکتساب، تحصیل، کسب، گذران، وقت‌کشی، وقت‌گذرانی
فرهنگ معین

امرار در فرهنگ معین

  • گذراندن، گذرانیدن وقت. [خوانش: (اِ) [ع.] (مص م.)]
لغت نامه دهخدا

امرار در لغت نامه دهخدا

  • امرار. [اِ] (ع مص) گذرانیدن کسی را بر پل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گذرانیدن کسی را از جایی. (فرهنگ فارسی معین). || بگذرانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (غیاث اللغات). عبور دادن. (فرهنگ فارسی معین). || برانگیختن کسی را که بر پل رود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || گذرانیدن وقت. روزگذرانی. وقت گذرانی. (فرهنگ فارسی معین).
    - امرار معاش، گذرانیدن زندگانی از طریق کسب و کاری. (فرهنگ فارسی معین). گذران. توضیح بیشتر ...
  • امرار. [اَ] (ع اِ) جج ِ مِرَّه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به مِرَّه شود. || ج ِ مُرّه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به مُرَّه شود. || ج ِ مُرّ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به مر شود. توضیح بیشتر ...
  • امرار. [اَ] (اِخ) اسم آبهایی است در بادیه. گویند از آن بنی فزاره است و گویند همان عراعر و کنیب است بجهت تلخی امرار گفته اند. (از معجم البلدان) (مراصد الاطلاع). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

امرار در فرهنگ عمید

  • گذرانیدن کسی از جایی یا گذراندن وقت،
فرهنگ فارسی هوشیار

امرار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • گذرانیدن وقت، گذراندن
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید