معنی الکن
لغت نامه دهخدا
الکن. [اَ ک َ] (ع ص) کندزبان. (دهار) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). مؤنث آن لَکناء. (مهذب الاسماء). ج، لُکن. (المنجد). کندزبان درمانده بسخن. (منتهی الارب) (آنندراج). شکسته زبان. (مهذب الاسماء). تمنده. (صحاح الفرس). آنکه زبانش در سخن گرفته شود. (غیاث اللغات). صاحب عی در زبان. آنکه زبانش در تکلم بگیرد. گرفته زبان. کژمژزبان. آنکه لکنت زبان دارد:
دو چشم دولت بی تیغ تو بود اعمی
زبان دولت بی مدح تو بود الکن.
مسعودسعد.
از عطارد فصیح تر بودم
چو زحل کرده ای مرا الکن.
مسعودسعد.
ازین نورند غافل چند اعمی
برین نطقند منکر چند الکن.
خاقانی.
هر که را باشد طمع الکن شود
با طمع کی چشم دل روشن شود؟
مولوی.
الکن. [اُ ک ُ] (ص) بخیل و طمعکار و سست. (ناظم الاطباء). آدم خسیس یا جوکی (اشتینگاس). || شخص مست. مشروب خور. (اشتینگاس).
فارسی به انگلیسی
Stammerer, Tongue-Tied
فرهنگ عمید
کسی که زبانش هنگام حرف زدن میگیرد، کندزبان،
حل جدول
واژه پیشنهادی
فرهنگ معین
(اَ کَ) [ع.] (ص.) کسی که دچار لکنت زبان است.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابکم، بکم، بیزبان، کندزبان، گنگ، لال
فرهنگ فارسی هوشیار
کند زبان، تک زبان
فرهنگ فارسی آزاد
اَلْکَن، کسیکه زبانش بهنگام تکلم بگیرد و نتواند راحت کلمات را اَدا کند. بمعنای نارسائی کلام نیز آمده است،
انگلیسی به فارسی
الکن
معادل ابجد
101