معنی الک

لغت نامه دهخدا

الک

الک. [اَ ل َ] (اِ) موبیز، مأخوذ از ترکی است. (ناظم الاطباء). تنگ بیز. پرویزن. آردبیز. (در تداول اهالی خراسان ماشو گویند). مانند غربال است ولی سوراخهای الک کوچکتر است. رجوع به غربال و پرویزن و آردبیز شود.
- الک اِستَنبُلی در تداول عامه، الکی که از سیم باریک بافته باشند.
- الک سیمی، الکی که از سیم بافته باشند.
- الک مویی، الکی که از موی یال اسب یا دم آن میبافند. منخل شَعر.
|| چوب بلندتر، از دو چوب الک دولک. رجوع به الک دولک شود.

الک. [؟ل ْ ل َ] (اِخ) دهی است از بلوک فامور در مغرب شیراز. رجوع به فارسنامه ٔ ناصری جزء دوم ص 227 شود.

الک. [اَ] (ع مص) خاییدن لگام را. (مصادر زوزنی). لگام خاییدن [اسب]. (تاج المصادر بیهقی). خاییدن اسب لگام را. لغتی است در علک. (از ذیل اقرب الموارد). || فرستادن پیغام. (مصادر زوزنی). رسانیدن رسالت و پیغام. (از اقرب الموارد).

الک. [اَ ل ْ] (اِخ) دهی است از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج که در 9000 گزی باختر کامیاران و 9000 گزی باختر شوسه ٔ کرمانشاه به سنندج قرار دارد. دامنه و سردسیر است. سکنه ٔ آن 417 تن هستند که مذهب تسنن دارند و به کردی و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ الک تأمین میشود.محصول آن غلات و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). در تاریخ کرد (ص 97) اِلِک = القی آمده است. رجوع به تاریخ مذکور شود.

الک. [اَل ِ] (اِ) بمعنی بیجاده است یعنی خرده ٔ جواهر. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 138 ب از شرفنامه ٔ منیری). قسمی سنگ قیمتی. (از ناظم الاطباء). || (ص) بیچاره. (شرفنامه ٔ منیری) (مؤید الفضلاء). بیچاره و ناامید و بینوا. (ناظم الاطباء) (استینگاس). ظاهراً معنی صحیح کلمه، بیجاده است که در شرفنامه و مؤیدالفضلا مصحف شده و بصورت «بیچاره » آمده است و ناظم الاطباء آنرا بصورت دو معنی نقل کرده است. || گفته اند بمعنی راه است. (از مؤیدالفضلاء). راه. || یابو. (ناظم الاطباء).


الک جنبش

الک جنبش. [اَ ل َ جُم ْ ب ِ] (اِ مرکب) الک دولک. رجوع به الک دولک شود.

حل جدول

الک

غربال، سنبل الطیب

غربال

ماشو

آردبیز

سرند، غربال، موبیز، صافی، غربیل، آردبیز

فارسی به انگلیسی

الک‌

Mesh, Sieve

فارسی به ایتالیایی

الک

setaccio

فرهنگ معین

الک

(اَ لَ) (اِ.) غربال.

مترادف و متضاد زبان فارسی

الک

آردبیز، صافی، غربال، غربیل

فارسی به عربی

الک

تدقیق، قیثاره، منخل

گویش مازندرانی

الک

استخوان ران

فرهنگ عمید

الک

وسیله‌ای گرد و دیواره‌دار، با سوراخ‌های ریز که برای جدا کردن ناخالصی گَردها و حبوبات به کار می رود، آردبیز، موبیز،
چوب بلند بازی الک‌دولک،

ترکی به فارسی

الک

غربال

معادل ابجد

الک

51

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری