معنی الونک
فارسی به عربی
سقیفه، کوخ
گویش مازندرانی
جعبه، الونک کوچک
سوئدی به فارسی
کلبه، کاشانه، الونک، درکلبه جا دادن،
backstuga
کلبه، کاشانه، الونک، درکلبه جا دادن،
skjul
کلبه، خانه رعیتی، پناهگاه، خیمه، سایبان، ریختن، انداختن افشاندن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست انداختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، کپر، الونک،
sprida
تخم کاشتن، منتشرکردن، پخش کردن، تقسیم کردن، تعمیم دادن، ریختن، انداختن افشاندن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست انداختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، کپر، الونک،
اسپانیایی به فارسی
کلبه، کاشانه، الونک، درکلبه جا دادن.
tugurio
کلبه، کاشانه، الونک، درکلبه جا دادن.
cabana
اطاق کوچک، خوابگاه (کشتی)، کلبه، کابین، کلبه، کاشانه، الونک، درکلبه جا دادن.
cabaa
اطاق کوچک، خوابگاه (کشتی)، کلبه، کابین، کلبه، کاشانه، الونک، درکلبه جا دادن.
derramar
ریختن، انداختن افشاندن، افکندن، خون جاری ساختن، جاری ساختن، پوست انداختن، پوست ریختن، برگ ریزان کردن، کپر، الونک.
فرانسوی به فارسی
ریختن , انداختن افشاندن , افکندن , خون جاری ساختن , جاری ساختن , پوست انداختن , پوست ریختن , برگ ریزان کردن , کپر , الونک.
فنلاندی به فارسی
اطاق کوچک , خوابگاه (کشتی) , کلبه , کابین, کلبه , کاشانه , الونک , درکلبه جا دادن, کلبه , خانه , خانه کوچک وسردستی ساخته شده , کاشانه , زیستن.
معادل ابجد
107