معنی الرحمان

حل جدول

الرحمان

سوره پنجاه و پنجم قرآن


سوره پنجاه و پنجم قرآن

الرحمان

لغت نامه دهخدا

لقمان پرنده

لقمان پرنده. [ل ُ ن ِ پ َ رَ دَ / دِ] (اِخ) (شیخ...) عتیق الرحمان از مشایخ بزرگان و مزار وی به شهر هرات است. رجوع به رجال حبیب السیر ص 152 و 175 شود.


عبدانی

عبدانی. [ع َ] (اِخ) عبدالحمیدبن عبد الرحمان بن احمد العبدانی، مکنی به ابوالقاسم. خواهرزاده ٔ یکی از فضلاء و ائمه است که از خال خود قاضی ابوالحسن علی بن الحسن دهقان، مکنی به ابن عبدالرزاق الکشمیهنی و جز آنان روایت کند. (از معجم البلدان).


علی خیاط

علی خیاط. [ع َ ی ِ خ َی ْ یا] (اِخ) ابن حفناوی. وی طبیب بود. او راست: فتح الرحمان فی بدء خلق الانسان، که در سال 1213 هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس الازهریه ج 6 ص 124).


عاملی

عاملی. [م ِ] (اِخ) ابراهیم بن یحیی. از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هَ. ق. درگذشت. وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیده ٔ میمیه ٔ ابوفراس حمدانی حاوی 54 بیت که همه ٔ آنها بهمان روش تخمیس شده است و در منن الرحمان شیخ جعفر نقدی مندرج است. (از ریحانه الادب).


علی شربینی

علی شربینی. [ع َ ی ِ ش ِ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن محمد خطیب شربینی مصری شافعی. مکنی به ابوالحسن. مفسر بود. او راست: فتح الرحیم الرحمان فی تفسیر آیه «ان اﷲ یأمر بالعدل و الاحسان » که در سال 1028 هَ. ق.از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون ج 2 ص 165 و هدیه العارفین ج 1 ص 754).


بجمعوی

بجمعوی. [] (اِخ) شیخ علی بن سلیمان دمنتی بجمعوی مالکی مغربی که در 1299 هَ. ق. در مصر بوده است. او راست: اجلی مساند علی الرحمن، حلی نحور حور الجنان فی حظائر الرحمان، درجات مرقاه الصعود الی سنن ابی داود، نحور حور الجنان، النصیحه العامه، نفع قوت المغتذی علی جامع الترمذی، نور مصباح الزجاجه علی سنن ابن ماجه، وشی الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج. (از معجم المطبوعات).


عبدالرحمان

عبدالرحمان. [ع َ دُرْ رَ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحمان العلیمی ملقب به زین الدین و مکنی به ابوالیمن الُعلیمی. وی مورخ و قاضی القضاه قدس بود. از تألیفات اوست: الانیس الجلیل فی تاریخ القدس و الخلیل در دو مجلد. المنهج الاحمد فی تراجم اصحاب الامام احمد. فتح الرحمان فی تفسیر قرآن. وی به سال 860 هَ. ق. متولد و به سال 928 به قدس درگذشت. (از الاعلام زرکلی).


عطیةا

عطیها. [ع َ طی ی َ تُل ْ لاه] (اِخ) ابن عطیه ٔبرهانی شافعی اُجهوری. فقیه و فاضل و نابینا و از اهالی اجهور بود. وی به سال 1190 هَ. ق. در قاهره درگذشت. او راست: ارشاد الرحمان لاسباب النزول و النسخ و المتشابه من القرآن. و کتاب الکوکبین النیرین فی حل الفاظ الجلالین، که آن حاشیه ای است بر تفسیر جلالین.و شرح مختصر سنوسی، در منطق. و حاشیه ای بر شرح بیقونیه در مصطلح حدیث. (از اعلام زرکلی از سلک الدرر).


علی مزنی

علی مزنی. [ع َ ی ِ م ُ زَ] (اِخ) ابن فضل مزنی نحوی. مکنی به ابوالحسن. وی در عهد خویش از دانشمندان بزرگ بود که مردم از اطراف برای کسب دانش به سوی او روی می آوردند. او را تصنیفات مفیدی در نحو و صرف است و نیز کتابی در علم «بسم اﷲ الرحمان الرحیم » دارد که آن را «بَسمله» نامیده است. (از معجم الادباء چ قاهره ج 14 ص 98 و چ مارگلیوث ج 5 ص 294).


سربرهنه

سربرهنه. [س َ ب ِ رَ ن َ] (اِخ) (سید...) ترکستانی و بسیار شیرین گفتار است. بیست سال تولیت مزار حضرت عشق الرحمان شیخ لقمان داشت و صدهزار اشرفی سرخ کفایت نمود. به برکت این خدمت به منصب صدارت رسید و آخر از این منصب نیزبه فراغت بال استغناء نمود. و این رباعی از اوست:
آنان که پرستنده ٔ خورشید و مهند
از چشم تو در آرزوی یک نگهند
کنگر اگر این است که من می بینم
خوبان دگر بتنگ تعلیم گهند (؟).
(از مجالس النفایس ص 265).


بنانیه

بنانیه. [ب َ نی ی َ] (اِخ) فرقه ای از غلاه شیعه که پیرو بنان سمعان تمیمی بودند. اعتقاد آنان بر این بود که باری تعالی در علی حلول کرد و پس از وی در پسرش محمدبن حنیفه و پس از او در پسرش ابوهاشم و پس از او در بنان و نیز گویند: خداوند نیز فناپذیر است بجز «وجه خدا» بدلیل آیه ٔ و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام در آیه ٔ 27 سوره ٔ الرحمان. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از تعریفات جرجانی).


عبدالقاهر جرجانی...

عبدالقاهر جرجانی. [ع َ دُل ْ هَِ رِ ج ُ] (اِخ) ابن عبد الرحمان شافعی اشعری. ادیب، نحوی و لغوی است. از پیشوایان نحو و عربیت است. وی علم معانی و بیان را بنیان گذارد و تألیفات بسیار دارد از جمله: اسرار البلاغه در معانی و بیان. اعجاز القرآن (صغیر). اعجاز القرآن (کبیر).التلخیص در علم معانی. الجمل. دلائل الاعجاز. شرح الفاتحه. العروض. العمده فی الصرف. العوامل المائه المفتاح فی شرح الصحاح. و المقصد. وی اشعاری نیز سروده است و به سال 471 هَ. ق. به جرجان درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از روضات الجنات ص 443) (از ریحانه الادب).

معادل ابجد

الرحمان

330

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری