معنی التیام
لغت نامه دهخدا
التیام. [اِ] (ع مص) (از «ل وم ») نکوهیده شدن. || نکوهش پذیرفتن. (منتهی الارب).
التیام. [اِ] (ع مص) (از «ل ٔم ») التآم. کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن. (منتهی الارب). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم. (غیاث اللغات). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن جراحت. (مؤیدالفضلا):
خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود
از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام.
خاقانی.
زخم دلم دهان شکایت گشوده است
یابد مگر بمرهم لطف تو التیام.
ظهوری (از آنندراج).
|| سازواری کردن میان دو چیز. (منتهی الارب). || پیوسته شدن با یکدیگر. (مصادر زوزنی). مقابل خرق، بهم آوردن شکستگی و شکافتگی. مرمت کردن یا مرمت یافتن چیزی شکسته:
سنگی زده است پیری بر طاس عمر تو
کآن را بهیچ روی نیارد کس التیام.
ناصرخسرو.
التیام پذیر
التیام پذیر. [اِ پ َ] (نف مرکب) پذیرنده ٔ التیام. سازواری پذیر. آنچه درخور سازواری دادن باشد. رجوع به التیام (از ماده ٔ ل. ء. م) شود.
التیام دادن
التیام دادن. [اِ دَ] (مص مرکب) سازواری دادن. پیوند دادن. رجوع به التیام (از «ل ٔم ») شود.
خرق و التیام
خرق و التیام. [خ َ ق ُ اِ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) پاره شدن و باز بهم پیوستن: حکما در خرق و التیام افلاک منکرند. (غیاث اللغات).
فارسی به انگلیسی
Mend
فرهنگ عمید
به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم،
بههم پیوند دادن،
سازش دادن،
سازگاری میان دوچیز،
* التیام یافتن: (مصدر لازم)
سر به هم آوردن زخم،
علاج شدن، بهبود یافتن،
التیام پذیر
قابل التیام، خوبشدنی،
فرهنگ معین
(مص ل.) بهبود یافتن زخم، (مص م.) سازگاری میان دو چیز، (اِمص.) به هم پیوستگی. [خوانش: (اِ تِ) [ع. التئام]]
حل جدول
بهبود زخم
فرهنگ فارسی هوشیار
بهم پیوند زدن، سازگاری میان دوچیز، بهبودی یافتن زخم
التیام پذیر
به شدنی (اسم) به شدنی، بهم آمدنی.
التیام دادن
بهبود بخشیدن آشتی دادن
التیام یافتن
بهبود یافتن (مصدر) بهبود یافتن علاج شدن، بهم بر آمدن زخم.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بهبود، بهبودی، تسکین، تشفی، شفا
فارسی به عربی
اشف، لحیم
معادل ابجد
482