معنی افد
لغت نامه دهخدا
افد. [اَ ف ِ] (ع ص) شتابنده. (از اقرب الموارد).
افد. [اَ ف َ] (ع مص) شتابی کردن. (آنندراج). شتاب کردن. (المصادر زوزنی). || درنگ نمودن. از اضداد است. (آنندراج). || نزدیک گشتن. (آنندراج). نزدیک شدن. (المصادر زوزنی). || (ع اِ) مدت و غایت. (آنندراج).
افد. [اَ ف ِ] (ص، اِ) بمعنی افتد است که شگفت و عجب و تعجب باشد. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). غریب. عجیب. (یادداشت دهخدا). افدستا. (از برهان). درپهلوی اود یعنی عجیب شگفتی آور. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). || ستایش کننده. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). رجوع به افتد و مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 321 شود.
افد نمودن
افدنمودن. [اَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب) تعجب اظهار داشتن. شگفتی نمودن. (یادداشت بخط مؤلف).
افتد
افتد. [اَ ت ِ] (ص، اِ) بمعنی ستاینده و ستایش کننده باشد. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). ستایش و مدح. (ناظم الاطباء). اَفِد کلاهما شگفت و بتازیش عجب گویند. (شرفنامه ٔ منیری). || شگفت و عجب و تعجب. (برهان). و شگفت. (ناظم الاطباء). || هر چیز عجب و شگفت. (ناظم الاطباء). صحیح کلمه همان افد = افت است بمعنی عجیب. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). رجوع به افد شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
شتابیدن، درنگیدن از واژگان دو پهلوست (اضداد)، نزدیکی مرگ (صفت) عجیب شگفت آور.
علم التعاجیب
افد شناسی (افد اعجوبه)
آفاد
(تک: افد) زمان ها مرگ ها
فرهنگ معین
(اَ) (ص.) عجیب، شگفت آور.
فرهنگ عمید
شگفت، عجب، عجیب، شگفتآور،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Strange
معادل ابجد
85