معنی اعتنا نکردن
حل جدول
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مترادف و متضاد زبان فارسی
التفات، پروا، توجه، حرمت، رعایت، عنایت، محل، ملاحظه، نگرش، وقع
فرهنگ عمید
اهتمام ورزیدن به کاری، توجه داشتن به امری یا کسی،
فرهنگ واژههای فارسی سره
پروا، روی آوری، پرداختن
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
اعتنا کردن. [اِ ت ِ ک َ دَ] (مص مرکب) اهتمام کردن. (از ناظم الاطباء). اِعتِداد. (از منتهی الارب). توجه کردن بچیزی. اهمیت دادن بدان. و رجوع به اعتداد شود.
- بی اعتنایی کردن، بدون فکر و اندیشه کاری کردن و بی اهتمامی نمودن. (از ناظم الاطباء).
فارسی به ترکی
itina etmek, özenmek, özen göstermek, dikkat etmek, aldırış etmek
فارسی به ایتالیایی
indifferente
معادل ابجد
846