معنی اعتراض
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
نکته گیری نمودن.2- تعرض کردن.3- (اِمص.) واخواست. [خوانش: (اِ تِ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
منع کردن، بازداشتن،
پیش آمدن و روبهروی کسی ایستادگی کردن،
عیب گرفتن، خرده گرفتن، ایراد گرفتن، نکتهگیری،
(ادبی) در بدیع، آوردن جملۀ معترضه در بین کلام برای افادۀ معنی خاص،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواهی
مترادف و متضاد زبان فارسی
انتقاد، ایراد، بازخواست، تعرض، خردهگیری، مواخذه، نکتهگیری، واخواهی
فارسی به انگلیسی
Beef, Ejaculation, Objection, Protest, Protestation, Remonstrance, Representation, Squawk
فارسی به عربی
احتجاج، اِحْتِجاجٌ، الإحتجاج
عربی به فارسی
بریدن , قطع کردن , جدا کردن , حاءل شدن , جلو کسی را گرفتن , جلو گیری کردن , جلوگیری , ایراد , اعتراض , مخالفت , استدلا ل مخالف
فرهنگ فارسی هوشیار
عیب گرفتن، نکته گیری
فرهنگ فارسی آزاد
اِعْتِراض، ایراد گرفتن، قبول نکردن، عرضه کردن، منع کردن... (در فارسی بمعنای عیب گرفتن، ایراد گرفتن، تَعَرُّض نمودن بیشتر استعمال میشود)،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Einwand [noun]
معادل ابجد
1472