معنی اعتبار

اعتبار
معادل ابجد

اعتبار در معادل ابجد

اعتبار
  • 674
حل جدول

اعتبار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

اعتبار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ارج، ارزش، پشتوانه، آبرو، حیثیت، شرف، عرض، قدر، منزلت، نام، 3، پندگیری، عبرت، 4، پشتوانه، سندیت، وجهه، 5، تاثیر، نفوذ، 6، تنخواه، سرمایه، مایه، 7، اطمینان، اعتماد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

اعتبار در فرهنگ معین

  • (مص ل.) پند گرفتن، (اِ.) آبرو، قدر. [خوانش: (اِ تِ) [ع.]]
لغت نامه دهخدا

اعتبار در لغت نامه دهخدا

  • اعتبار. [اِ ت ِ] (ع اِمص) قول و اعتماد. (ناظم الاطباء). اعتماد. (فرهنگ نظام). اعتماد و اطمینان. (فرهنگ فارسی معین):
    ندارم من این گفتنت اعتبار
    همانا که برگشت بختت ز کار.
    فردوسی.
    اگر شیخ امام از برای اعتبار استعمال فرماید و شرف اصغا ارزانی دارد حکایت کنم. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 297). || راستی و درستی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || آبرو. قدر. پایه. منزلت. (ناظم الاطباء). آبرو. ارزش. قدر. منزلت. (فرهنگ فارسی معین). توضیح بیشتر ...
  • اعتبار. [اِ ت ِ] (ع مص) شگفتی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بشگفت آمدن. (از اقرب الموارد). || پند گرفتن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (ناظم الاطباء). عبرت گرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پند گرفتن. عبرت گرفتن. (فرهنگ فارسی معین). عبرت گرفتن و سرمشق کار خود کردن. (فرهنگ نظام). پند و اندرز گرفتن. (از اقرب الموارد). || یکی را به دیگری قیاس کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: اعتبر الصاحب بالصاحب. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اعتبار در فرهنگ عمید

  • اعتماد،
    قدر، منزلت،
    آبرو،
    (اقتصاد) حق خرید کالا یا استفاده از خدمات بدون پرداخت فوری پول،
    راستی، درستی،
    [قدیمی] چیزی یا کسی را با دیگری قیاس کردن،
    [قدیمی] چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن،
    [قدیمی] عبرت گرفتن، پند گرفتن،
    (اسم) (اقتصاد) مبلغی که در بودجه برای کارهای مشخص درنظر گرفته می‌شود،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

اعتبار در فارسی به انگلیسی

  • Account, Budget, Cachet, Chair, Coffers, Entitlement, Esteem, Genuineness, Hand, Prestige, Reliability, Validity, Validness. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی

اعتبار در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

اعتبار در فارسی به عربی

  • ائتمان، احترام، اصاله، اهمیه، تاثیر، تخمین، ثقه، سلطه، شمعه
عربی به فارسی

اعتبار در عربی به فارسی

  • ملا حظه , رسیدگی , توجه , مراعات , رعایت , درود , سلا م , بابت , باره , نگاه , نظر , ملا حظه کردن , اعتنا کردن به , راجع بودن به , وابسته بودن به , نگریستن , نگاه کردن , احترام. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

اعتبار در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

اعتبار در فرهنگ فارسی آزاد

  • اِعْتِبار، عبرت گرفتن، پند گرفتن، منظور نمودن و بحساب گرفتن، تعجب کردن
    قیاس عقلی (در فارسی بمعنای اعتماد و اطمینان، آبرو و قدر و منزلت بکار میرود)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

اعتبار در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

اعتبار در فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

اعتبار در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید