معنی اضطرار

اضطرار
معادل ابجد

اضطرار در معادل ابجد

اضطرار
  • 1211
حل جدول

اضطرار در حل جدول

  • بیچارگی، درماندگی، استیصال
  • فوریت
مترادف و متضاد زبان فارسی

اضطرار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اجبار، استیصال، بیچارگی، درماندگی، عجز، فروماندگی
فرهنگ معین

اضطرار در فرهنگ معین

  • (مص ل. ) بیچاره شدن، (اِمص. ) درماندگی. 3- (مص م. ) بیچاره کردن. [خوانش: (اِ طِ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

اضطرار در لغت نامه دهخدا

  • اضطرار. [اِ طِ] (ع مص) بیچاره و حاجتمند کردن کسی را، یقال: اضطره الیه فاضطر الیه (مجهولاً). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اضطرار کسی را به کسی، نیازمند کردن و مُلْجاء کردن وی را، پس مضطر شدن و نیازمند شدن او، فاضطر (بصیغه ٔ مجهول)، ای اُلجی ٔ. (از اقرب الموارد). بیچاره گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بیچاره کردن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14). بیچارگی کردن. (از صراح) (غیاث) (آنندراج). الجاء. ناچاری. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اضطرار در فرهنگ عمید

  • بیچاره شدن، ناچار شدن، درمانده شدن، بیچارگی، درماندگی،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اضطرار در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

اضطرار در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

اضطرار در فارسی به عربی

  • اجبار، الزام، ضروره
عربی به فارسی

اضطرار در عربی به فارسی

  • فوریت , ضرورت , نیازشدید
فرهنگ فارسی هوشیار

اضطرار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • بیچاره وحاجتمند کردن کسی را، ناچار شدن، درماندگی
فرهنگ فارسی آزاد

اضطرار در فرهنگ فارسی آزاد

  • اِضْطِرار، (ثلاثی: ضَرَّ) بیچاره و محتاج نمودن، ملتجی ساختن، بیچاره شدن و ملتجی گشتن،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید