معنی اضافه

فارسی به انگلیسی

اضافه‌

Else, Excess, Extra, Sur-, Surplus, Super-, Supplement

فارسی به عربی

اضافه

اضافه، زیاده، فائض، وصول


اضافه نمودن

مزید


بطور اضافه

وقت اضافی

فرهنگ معین

اضافه

افزودن، در دستور زبان فارسی نسبت دادن کلمه ای است به کلمه دیگر برای تمام کردن معنی. [خوانش: (اِ فِ یا فَ) [ع. اضافه] (مص م.)]

فرهنگ عمید

اضافه

باقی‌مانده،
بیش از مشخص، زیادی،
(اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی،
(اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر،
(اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضاف‌الیه می‌گویند و علامت آن کسره‌ای است که به آخر مضاف افزوده می‌شود: شاگردِ دبستان (شاگرد مضاف و دبستان مضاف‌الیه است). δ در برخی از کلمات کسرۀ اضافه را حذف می‌کنند و آن را فک اضافه می‌گویند: صاحب‌دل، صاحب‌خانه، صاحب‌هنر، پدرزن، دخترخاله، و پسرعمه. در اسم‌های مختوم به الف یا واو «ی» افزوده می‌شود: خدایِ جهان، سخنگویِ دولت. در اسم‌های مختوم به های غیرملفوظ به جای «ی» علامتی شبیه همزه (که کوتاه‌شدۀ حرف «ی» می‌باشد) در بالای «ه» می‌گذارند: جامهٴ او، خانهٴ من،


اضافه کار

کاری که کارمند یا کارگر بیشتر از وقت قانونی که برای کار در روز معین شده است، انجام می‌دهد،

حل جدول

اضافه

زیادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

اضافه

افزون، افزایش، جمع، علاوه

فرهنگ فارسی هوشیار

اضافه

زیاد، افزودگی

فارسی به ایتالیایی

اضافه

scarto

addizione

فارسی به آلمانی

اضافه

Zugang, Zusatz

لغت نامه دهخدا

حروف اضافه

حروف اضافه. [ح ُ ف ِ اِ ف َ / ف ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به حرف اضافه شود.


حرف اضافه

حرف اضافه. [ح َ ف ِاِ ف َ / ف ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کلمه ای است که نسبت میان دو کلمه را بیان کند و کلمه ٔ بعد را متمم کلمه ٔ دیگر قرار دهد چنانکه معنی کلمه ٔ نخستین بدون ذکر دوم ناتمام باشد: به تو میگویم. با شما خواهم رفت. از او پرسیدم. که معانی این افعال بدون حرف اضافه ناتمام باشد. (دستور زبان فارسی تألیف پنج استاد). مشهورترین حرفهای اضافه در زبان فارسی عبارتست از: ب (به)، با، از، بر، تا، در، اندر، نزد، نزدیک، پیش، پس، برای، بهر، روی، زیر، زبر، سو، سوی، میان، پی، جلو، بالا، تو، درون، اندرون، بیرون (برون)، بی، بدون، چون، پهلوی، بسان، بکردار، گرد، دنبال، درباره ٔ، مانند، مگر. هر یک از این حرفهای اضافه دارای معنی خاص است. و برای معنی هر کدام رجوع بدان کلمه شود.
حرف اضافه ٔ بسیط و مرکب: برخی از حرفهای اضافه از ترکیب دو حرف ساخته شده است، مانند: از برای، از پی، از روی، از بهر، بجز، در نزد، درباره ٔ. در این صورت آنها را حرف اضافه ٔ مرکب نامند. و اگر چنین نباشد حرف اضافه ٔ بسیط است.
حرف اضافه ٔ مختص و مشترک: مختص آن است که همیشه بصورت حرف اضافه بکار رود، مانند: از، بر، و... مشترک آن است که گاهی بصورت حرف اضافه و گاهی بصورت قید یااسم بکار رود، مانند: زیر، رو، پیش، نزدیک، که هرگاه با متمم باشد حرف اضافه است: کتاب گلستان روی ِ میزاست. قلم زیر کاغذ است. و در صورتی که بدون متمم بکار رود حرف اضافه نباشد، چون: «پیش آمد، نزدیک رسید»که قید میباشد و «به محلی نزدیک منتقل شو» که صفت است.
مختصات حروف اضافه: هر یک از فعلها در زبان فارسی بوسیله ٔ یک یا چند حرف اضافه ٔ مخصوص، مفعول بواسطه میگیرد، و با حروف دیگر نمی تواند مفعول بگیرد و یا اینکه با هر یک ازحرفهای اضافه معنی خاصی میدهد چنانکه فعل گراییدن در جمله ٔ «بدو گرایید» و «از او گرایید» دو معنی متناقض میدهد. و چنانکه فعل جدا کردن با «از» یک معنی دارد و با «با» معنی دیگر.
نام حرف اضافه: همایون فرخ در «دستور جامع» حرف اضافه را «حرف پیشین » نامیده گوید: حروف و کلماتی هستند که تقریباً همیشه در جلو کلماتی درآیند که آن کلمات در حقیقت مفعول آنها یعنی محکوم و متأثر آنها میشوند، چون: روی میز، برای مردم، نزدیک باغ و غیره. و در همه ٔ زبانها این کلمات همین حالت را دارند. در زبان عربی چون بعضی از این حروف نسب بین معانی و مفهوم ها را معین میکند یعنی یک معنی و مفهوم را بسمت یک معنی و مفهوم دیگر میکشند آنهارا حروف جرّ و بعضی را حروف اضافه مینامند و در عربی هم تأثیر آنها در کلمات مدخول آن است که مجرور میشوند و کسره میگیرند، امادر فارسی آنها را «حروف جر» نامیدن مورد ندارد. از طرف دیگر چون کلیه ٔ اصطلاحات صرف و نحو و دستور زبان فارسی از میان رفته معلوم نیست این حروف چه اسمی داشته است. فقط راهی که داریم آن است که ببینیم در زبانهای دیگر که با پارسی از یک مادر و یک خانواده هستند، یعنی ریشه ٔ آنها آریائی است این حروف چه موقعیت دارند و اسم آنها چیست. در بیشتر زبانهای اروپائی که از ریشه ٔ آریائی (هندواروپائی) هستند اسم این حروف پرپوزیسیون میباشد که معنی ترکیبی آن «پیش واقعشونده » است. تصور میشود که چون بعضی از این حروف در عربی موسوم به حروف اضافه است و در پارسی نیز بعضی از آنها کسره دارند و شبیه به اسمی میشوند که مضاف واقع شده است، کسانی که اخیراً صرف و نحو نوشته اند این اسم را مناسب دانسته کلیه ٔ این حروف را حروف اضافه نامیده اند. اکنون که ما میخواهیم اسمی برای یک کلمه یا حرف پارسی اختیار کنیم چرا متوسل به زبان خارجی شده اسمی مرکب از دو کلمه انتخاب کنیم ؟ بعقیده ٔ ما اگر آن را «پیشین » یا حرف پیشین بنامیم بهتر است، زیرا شامل تمام این گونه کلمات یا این طبقه ٔ حروف بوده و پارسی است و عاریه هم نیست و ما این اسم را اختیار کردیم گرچه اصطلاح هائی هست که از صرف و نحو عربی عاریت شده است اما حالا که ما میخواهیم اصطلاحی وضع کنیم دیگر چرا قرض کنیم.
آگاهی: بعضی از این حروف پیشین با اسم و قید مشترک هستند که درپیش گذشت، و بیشتر این گونه حروف مشترک آنهائی هستند که دلالت زمانی و مکانی دارند، مانند درون، بیرون (یا برون)، پیش، پس، جلو، بالا، تو و غیره، بعضی کلمات عربی که در فارسی مستعمل است، مانند غیر، عقب، قبل و غیره. حروف پیشین پنج گروه هستند چهار اصلی و یک فرعی. چهار گروه اصلی بقرار ذیل است: گروه اول، آنهائی هستند که زیر ندارند یا آخر آنها بی حرکت است و اگرزیر در آخر آنها قرار بدهیم یا معنی ندارند و یا معنی آنها چیز دیگر میشود و این ها هستند: از، با، بی، بر، در، تا، را، هیچ، زی (سو و طرف). این حروف معمولاً در جلو کلمات درمی آیند مگر «را» که در آخر آید و بعضی که در نحو گفته خواهد شد. گروه دوم، آنهائی هستند که بدون کسره یعنی زیر معنی ندارند و آنها فقط سه کلمه بیشتر بنظر نرسید: ب ِ، برای ِ، نزدِ. گروه سوم، آنهائی هستند که هم با زیر حرف پیشین هستند، هم بدون زیر، و فرق در آن است که معنی کمی تفاوت دارد، مانند «بر» که جزء گروه اول و دوم هر دو هست چنانکه در دو شاهد زیر معلوم میشود:
مروت گرچه نامی بی نشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی.
نثار خاک رهت نقد جان من هرچند
که نیست نقد روان را بر تو مقداری.
حافظ.
در بیت اول بدون زیر و در بیت دوم با زیر و معنی آنها تفاوت دارد. گروه چهارم، آنهائی هستند که با کلماتی دیگر مشترک هستند از قبیل اسم و قید و ظرف و این طبقه نیز هر وقت که حروف پیشین هستند زیر میگیرند و هرگاه در آخر کلام درآیند و در معنی فعل یا جمله ٔفعلی تأثیر داشته باشند و یا زمان یا جای را معین کنند قید و ظرف باشند، مانند پیش، پس، روی، بالا، پائین، بهر، دنبال، کنار، بجای، بر، سوی، زیر، پی و غیره.
آگاهی: بعضی از کلمات ممکن است مانند اسم استعمال شوند یعنی در جمله اسم باشند و زیر هم داشته باشند ولی زیر آنها برای اضافه باشد، مثلاً دراین جمله: «روی او از خجالت سرخ شد»، در اینجا اسم است و در جمله ٔ «کتاب روی میز است » حرف پیشین است و تمییز و تشخیص آن را باید از محل استعمال و معنی دانست. ما در زیر برای هر یک از این کلمات شاهدهای مختلفی برای موارد استعمال آنها خواهیم آورد، و در آخر این باب نیز گروهی از این کلمات مشترک برای سهولت با شواهد مختلف ذکر خواهیم کرد.
گروه پنجم، آنهائی هستند که از دو حرف از گروههای چهارگانه که در بالا گفته شد مرکب میشوند، و به این جهت آنرا گروه فرعی نامیدیم. (دستور جامعصص 737- 739).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

معادل ابجد

اضافه

887

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری