معنی اشعار

اشعار
معادل ابجد

اشعار در معادل ابجد

اشعار
  • 572
حل جدول

اشعار در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

اشعار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ابراز، اظهار، اعلام، بیان، آگاهانیدن، آموختن
فرهنگ معین

اشعار در فرهنگ معین

  • (~.) [ع.] (اِ.) جِ شعر؛ موها.
  • (اِ) [ع.] (مص م.) آگاه کردن، خبر دادن.
  • (اَ) [ع.] جِ شعر؛ چامه ها، شعرها.
لغت نامه دهخدا

اشعار در لغت نامه دهخدا

  • اشعار. [اِ] (ع مص) آگاهی و اطلاع دادن. (فرهنگ نظام). اشعره الامر؛ آگاهانید وی را از آن کار و کذا اشعره بالامر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || شعار پوشانیدن کسی را. || اشعر الجنین، موی برآورد بچه در شکم مادر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || اشعر الخف، موی را داخل موزه کرد. (منتهی الارب). اشعر الخف و الجبه؛ بَطَّنَها بشعر. (اقرب الموارد). || اشعرت الناقه؛ بچه ٔ موی برآورده انداخت ماده شتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
  • اشعار. [اَ] (ع اِ) ج ِ شِعر. نظمها. بیتها. (از فرهنگ نظام). || ج ِ شَعر. (اقرب الموارد). رجوع به شِعر و شَعر شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اشعار در فرهنگ عمید

  • شِعر
  • آگاه کردن، آگاهی دادن، خبر دادن، آگاهانیدن،
    * اشعار داشتن (کردن): (مصدر متعدی)
    خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن،
    (مصدر لازم) آگاهی داشتن،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اشعار در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

اشعار در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

اشعار در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

اشعار در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

اشعار در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

اشعار در فرهنگ فارسی آزاد

  • اَشْعار، موی ها، زُلف ها (مفرد: شَعْر)،
  • اَشْعار، شِعرها (مفرد: شِعْر)،
  • اِشْعار، آگاه کردن، خبر دادن، آموزانیدن (یا آموزاندن)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید