معنی اشتی

لغت نامه دهخدا

اشتی

اشتی. [اَ] (ص نسبی) منسوب به اشته. رجوع به اشته شود.

حل جدول

اشتی

آرامش، دوستی، رفع دلخوری


توافق و صلح

سازش،اشتی

فارسی به عربی

اشتی

سلام، مصالحه


اشتی دادن

اتفاقیه، صالح، وافق


اشتی ناپذیر

متناقض


به حالت اشتی درامدن

انزع سلاح

فارسی به آلمانی

اشتی دادن

Übereinkommen, Übereinstimmen, Uebereinstimmung, Uebereinstimmung, Vereinbaren, Zustimmen

سوئدی به فارسی

frlikningsman

اشتی دهنده، میانجی،


frsoning-f rlikning

مصالحه، اشتی، تسکین، توافق،


fredlig

اشتی پذیر، صلح دوست، ارام،


fridsam

اشتی پذیر، صلح دوست، ارام،

فرانسوی به فارسی

rconciliation (nom f minin)

اصلا ح , اشتی , مصالحه , تلفیق.

عربی به فارسی

مصالحة

اصلا ح , اشتی , مصالحه , تلفیق

اسپانیایی به فارسی

reconciliacin

اصلا ح، اشتی، مصالحه، تلفیق.

معادل ابجد

اشتی

711

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری