معنی اشباح

لغت نامه دهخدا

اشباح

اشباح. [اَ] (ع اِ) ج ِ شبح. کالبدها. (از منتهی الارب) (دَهار). شخص ها یعنی بدنها و جسمها. (غیاث). || سایه ها. || سیاهی ها که از دور دیده میشود. || سیاهی و هیأتی که از دور بنظر آید:
نقد عشق از سرای ارواح است
نه ز اشخاص و شکل و اشباح است.
سنائی.
و از ضرب رماح دوسر، و طعن گرز و شمشیر ارواح از اشباح دوری جسته خاک معرکه با خون دلیران می آمیخت. (روضه الصفا ج 2).
همیشه تا بود افلاک مرکز انجم
همیشه تا بود ارواح قوت اشباح.
؟
|| اسماء اشباح. رجوع به شبح شود. || مواشی.


اشباح المعلقة

اشباح المعلقه. [اَ حُل ْ م ُ ع َل ْ ل َ ق َ] (ع اِ مرکب) (الَ...). سهروردی در حکمهالاشراق این اصطلاح را بکار برده است. رجوع به اشباح المجرده شود.


اشباح الروحانیة

اشباح الروحانیه. [اَ حُرْ رو نی ی َ] (ع اِ مرکب) (الَ...) سهروردی در رساله فی اعتقاد الحکماء در بحث ارباب ریاضت گوید: فیحصل لهم انوار روحانیه حتی یصیر ذلک ملکهً و یصیر سکینهً. فیظهر لهم امور غیبیه و یتصل بها النفس اتصالاً روحانیاً. و یسری ذلک علی المتخیله علی ما یلیق بحال المتخیله، و یری الحس المشترک. فیرون الاشباح الروحانیه علی احسن مایتصور من الصور، و یسمعون منه الکلام العذب، و یستفیدون منه العلوم. (حکمهالاشراق چ هنری کربین ص 271).


اشباح المجردة

اشباح المجرده. [اَ حُل ْ م ُ ج َرْ رَدَ] (ع اِ مرکب) (الَ...) سهروردی در حکمت اشراق در بحث از عوالم انوار گوید: و هذا العالم المذکور نسمیه «عالم الاشباح المجرده» و به تحقق بعث الاجساد و الاشباح الربانیه و جمیع مواعید النبوه، و قد یحصل من بعض نفوس المتوسطین ذوات الاشباح المعلقه المستنیره التی مظاهرها الافلاک طبقات من الملائکه لایحصی عددها علی حسب طبقات الافلاک مرتبه مرتبه، و مرتقی المتقدسین من المتألهین اعلی من عالم الملائکه. (حکمهالاشراق چ هنری کربین صص 234- 235). و رجوع به صفحه ٔ 239 شود.

فرهنگ معین

اشباح

جمع شبح، کالبدها، تن ها، سایه ها، سیاهی ها که از دور دیده شود. [خوانش: (اَ) [ع.] (اِ.)]

حل جدول

اشباح

فیلمی از داریوش مهرجویی


شهر اشباح

انیمیشین برنده اسکار 2002 میلادی


کارگردان فیلم اشباح

داریوش مهرجویی


بازیگر فیلم اشباح

امیر علی دانایی، مهتاب کرامتی، حسن معجونی، مهدی سلطانی


از بازیگران فیلم اشباح

امیرعلی دانایی، حسن معجونی، ملیکا شریفی نیا، مهتاب کرامتی، مهدی سلطانی

فرهنگ فارسی هوشیار

اشباح

(تک: شبح) تن ها، تاردیسان (تاردیس شبح)، سایه ها، سیاهی ها: سیاهی از دور (اسم) جمع شبح. تنها کالبدها، سایه ها، سیاهیها که از دور دیده شود.

فرهنگ عمید

فرهنگ فارسی آزاد

اشباح

اَشْباح، تن ها، کالبدها، سایه ها، سیاهی ها که از دور دیده شود (مفرد: شَبَح)،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

اشباح

312

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری