معنی استحضار

استحضار
معادل ابجد

استحضار در معادل ابجد

استحضار
  • 1470
حل جدول

استحضار در حل جدول

فرهنگ معین

استحضار در فرهنگ معین

  • (مص م. ) به حضور خواستن، یادآوری کردن، یاد آوردن، (اِمص. ) آگاهی. [خوانش: (اِ تِ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

استحضار در لغت نامه دهخدا

  • استحضار. [اِ ت ِ] (ع مص) بخود بازآمدن. (منتهی الارب). || یاد داشتن. || حضوری کس خواستن. (غیاث). حاضر آمدن خواستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). حاضر کردن خواستن: از حضرت سلطان به استحضار شار مثال رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 345). || دوانیدن. (منتهی الارب). دوانیدن اسب. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی): استحضرت الفرس، دوانیدم اسب را. || اطلاع. آگاهی.
    - استحضار داشتن، اطلاع داشتن. آگاهی داشتن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

استحضار در فرهنگ عمید

  • آگاهی،

    حاضر کردن،

    [قدیمی] احضار کردن،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

استحضار در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

استحضار در کلمات بیگانه به فارسی

عربی به فارسی

استحضار در عربی به فارسی

  • یادداشت , فهرست , لیست , احضار , جلب
فرهنگ فارسی هوشیار

استحضار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • بخود بار آمدن، یاد داشتن
فرهنگ فارسی آزاد

استحضار در فرهنگ فارسی آزاد

  • اِسْتِحْضار، طلب حضور کردن، آگاهی خواستن، حاضر کردن، تذکر دادن و یادآوری نمودن (مطالب)،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید