معنی استثنا

فرهنگ فارسی هوشیار

استثنا

(مصدر) جدا کردن بیرون آوردن خارج کردن، بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با ذکر ادواتی مانند: مگر سوای الا بجز: همه آمدند بجز جمشید، کلمه (ان شا ء الله) بر زبان راندن ان شا ء الله گفتن: ترک استثنا مرادم قسوتی است نی همین گفتن که گفتن حالتی است ای بسا ناورده استثنا بگفت جان او با جان ایشان بود جفت. (مثنوی مولوی)، (اسم) جدایی خروج. جمع: استثناآت.


استثنا ء

جداخواهی جز خواست (مصدر) جدا کردن بیرون آوردن خارج کردن، بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با ذکر ادواتی مانند: مگر سوای الا بجز: همه آمدند بجز جمشید، کلمه (ان شا ء الله) بر زبان راندن ان شا ء الله گفتن: ترک استثنا مرادم قسوتی است نی همین گفتن که گفتن حالتی است ای بسا ناورده استثنا بگفت جان او با جان ایشان بود جفت. (مثنوی مولوی)، (اسم) جدایی خروج. جمع: استثناآت.


به استثنا ء

بیرون از پنجاه هزار درم حاصل کرد برون از هزینه وضعیتی نیکو


قید استثنا ء

بند جدا کرد چون جز مگر

فرهنگ عمید

استثنا

جدا کردن کسی از حکم عمومی: استثنای بازنشستگان از حق بیمه مورد مخالفت قرار گرفت،
(ادبی) در دستور زبان، خارج کردن چیزی یا کسی از یک حکم عمومی، بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با گفتن کلماتی مانندِ الا، جز، و مگر،
(صفت) آنچه بیرون از حکم کلی قرار گرفته، استثناشده،
(صفت) ممتاز، برتر: او بین همکلاسی‌هایش یک استثنا بود،
[قدیمی] گفتنِ «إن‌شاءالله» در سخن،

حل جدول

استثنا

جدا کردن کسی یا چیزی از یک حکم کلی


حرف استثنا

الا


کلمه استثنا

الا، اگر، مگر

فارسی به انگلیسی

استثنا

Exception, Exclusion, Immunity


بدون‌ استثنا

Broadside


بلا استثنا

Indiscriminate


مورد استثنا

Exception

فارسی به عربی

استثنا

استثناء

مترادف و متضاد زبان فارسی

استثنا

مستثنا، جدا

فارسی به ایتالیایی

استثنا

eccezione

معادل ابجد

استثنا

1012

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری