معنی ازحروف اضافه

حل جدول

ازحروف اضافه

از


ازحروف مقطعه

حم، طه، الر


ازحروف لاتین

کیو


ازحروف انگلیسى

ام


ازحروف یونانی

آلفا، بتا، گاما، دلتا، اپسیلون، زتا، اتا، تتا، یوتا، کاپا، لاندا، مو، نو، کسی، اومیکرون، پی، رو، سیگما، تاو، اوپسیلون، فی، خی، پسی، امگا


اضافه

زیادی

فارسی به عربی

اضافه

اضافه، زیاده، فائض، وصول

فرهنگ معین

اضافه

افزودن، در دستور زبان فارسی نسبت دادن کلمه ای است به کلمه دیگر برای تمام کردن معنی. [خوانش: (اِ فِ یا فَ) [ع. اضافه] (مص م.)]

فرهنگ عمید

اضافه

باقی‌مانده،
بیش از مشخص، زیادی،
(اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی،
(اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر،
(اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضاف‌الیه می‌گویند و علامت آن کسره‌ای است که به آخر مضاف افزوده می‌شود: شاگردِ دبستان (شاگرد مضاف و دبستان مضاف‌الیه است). δ در برخی از کلمات کسرۀ اضافه را حذف می‌کنند و آن را فک اضافه می‌گویند: صاحب‌دل، صاحب‌خانه، صاحب‌هنر، پدرزن، دخترخاله، و پسرعمه. در اسم‌های مختوم به الف یا واو «ی» افزوده می‌شود: خدایِ جهان، سخنگویِ دولت. در اسم‌های مختوم به های غیرملفوظ به جای «ی» علامتی شبیه همزه (که کوتاه‌شدۀ حرف «ی» می‌باشد) در بالای «ه» می‌گذارند: جامهٴ او، خانهٴ من،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اضافه

افزون، افزایش، جمع، علاوه

فرهنگ فارسی هوشیار

اضافه

زیاد، افزودگی

فارسی به ایتالیایی

اضافه

scarto

addizione

فارسی به آلمانی

اضافه

Zugang, Zusatz

لغت نامه دهخدا

حروف اضافه

حروف اضافه. [ح ُ ف ِ اِ ف َ / ف ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به حرف اضافه شود.

معادل ابجد

ازحروف اضافه

1189

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری