معنی ارو
لغت نامه دهخدا
ارو. [] (اِخ) قصبه ای بمشرق بهبهان.
ارو. [اِ رُ] (اِخ) پیر. مشاور قضائی فرانسه، متولد در آنژر (1536- 1601 م.).
ارو. [اَرْ رو] (اِخ) مجمعالجزایر (گنگبار) ماله در شمال استرالیا که قریب 80 جزیره است و آن تقریباً بین 5 و 7 درجه عرض جنوبی و 135 درجه ٔ طول شرقی واقع است و قریب 80 میل از جنوب غربی بابوا مسافت دارد. طول بزرگترین آنها نزدیک به 70 میل و عرض آن 20 میل است و در جانبی از این گنگبار سلسله ٔ بزرگی از مرجان هست و لؤلؤ و صدف سنگپشت فراوان است و مرکز تجاری همه ٔ این جزایر شهر ( (دبّو)) واقع در جزیره ٔ ( (ومّا)) است و عدد سکنه ٔ کل جزایر 60000 تن است که بت پرست و اندکی مسیحی باشند. (ضمیمه ٔ معجم البلدان).
ده دم تنگ ارو...
ده دم تنگ اروه. [دِه ْ دَ ت َ اَرْ وِ] (اِخ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در9هزارگزی شمال باختری لنده مرکز دهستان. دارای 300 تن سکنه است. آب آن از چشمه ساکنین تأمین می شود. از طایفه ٔ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
گویش مازندرانی
پارو
حل جدول
نوعی یقه
آلاشت ، ارو ، نیکلا
روستایی در مازندران
آهار زده و آهاری
ارو
یقه آهاری
ارو
نوعی یقه
ارو
اهارزده
ارو
عربی به فارسی
داستانی را تعریف کردن , داستان سرایی کردن , نقالی کردن , شرح دادن
واژه پیشنهادی
گرگ برلانتی، مارک گوگنهایم، آندرو کریسبرگ
فارسی به عربی
معادل ابجد
207