معنی اختیار

اختیار
معادل ابجد

اختیار در معادل ابجد

اختیار
  • 1212
حل جدول

اختیار در حل جدول

  • آزادی در عمل
  • آزادی عمل، قدرت اِعمال اراده، میل و خواست
مترادف و متضاد زبان فارسی

اختیار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • انتخاب، برگزینی، گزینش، آزادگی، آزادی، تفویض، اجازه، تصرف، غلبه، قدرت،
    (متضاد) اجبار. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

اختیار در فرهنگ معین

  • (مص م. ) گزیدن، انتخاب کردن، (اِمص. ) آزادی عمل. [خوانش: (اِ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

اختیار در لغت نامه دهخدا

  • اختیار. [اِ] (ع مص) گزیدن. برگزیدن. (تاج المصادر) (زوزنی). استراء. گزین کردن. خَیره. (منتهی الارب). انتخاب: الحمدُ للّه الذی اختار محمداً صلی اﷲعلیه و آله و سلم من خیر اُسرهِ. (تاریخ بیهقی). و در شغل عرض اختیار سلطان بر تو افتاده است. (تاریخ بیهقی). به اختیار این دوست بونصر مشکان را جایگاه آن سر داشته است. (تاریخ بیهقی). اختیار بنده بر آن بودکه بر درگاه عالی خدمتی میکند. (تاریخ بیهقی). روا نیست که پادشاه این خط اختیار کند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اختیار در فرهنگ عمید

  • (فلسفه) [مقابلِ جبر] آزادی انسان در انجام دادن کاری یا ترک آن: اینکه گویی این کنم یا آن کنم / این دلیل اختیار است ای صنم (مولوی: ۷۹۶)، غیر حق را گر نباشد اختیار / خشم چون می‌آیدت بر جرم‌دار؟ (مولوی: ۷۹۷)،
    (تصوف) ترجیح دادن ارادۀ حق بر ارادۀ خود به‌وسیلۀ سالک،
    [قدیمی] انتخاب کردن، برگزیدن،
    (نجوم) [قدیمی] انتخاب زمان مناسب برای انجام کاری با استفاده از منازل قمر،
    * اختیار دادن: آزادی دادن به کسی جهت برگزیدن چیزی یا انجام دادن کاری، مختار کردن،
    * اختیار داشتن: (مصدر لازم) آزاد بودن در انجام دادن کاری، مختار بودن،
    * اختیار کردن: (مصدر متعدی) انتخاب کردن، برگزیدن: گر تو را در بهشت باشد جای / دیگران دوزخ اختیار کنند (سعدی: ۱۴۰)،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اختیار در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

اختیار در فارسی به انگلیسی

  • Authority, Authorization, Commission, Control, Discretion, Disposition, Hand, Indeterminism, Jurisdiction, Power, Prerogative, Say, Volition. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

اختیار در فارسی به عربی

  • انتداب، تبنی، ترخیص، تفویض، حریه، خیار، سلطه
عربی به فارسی

اختیار در عربی به فارسی

  • پسند , انتخاب , چیز نخبه , برگزیده , منتخب , چیدن , کندن , کلنگ زدن و (به) , باخلا ل پاک کردن , خلا ل دندان بکاربردن , نوک زدن به , برگزیدن , بازکردن (بقصد دزدی) , ناخنک زدن , عیبجویی کردن , دزدیدن , کلنگ , زخمه , مضراب , خلا ل دندان () خلا ل گوش () , هرنوع الت نوک تیز , گزین , گزینش. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

اختیار در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

اختیار در فرهنگ فارسی آزاد

  • اِخْتِیار، پسندیدن و برگزیدن، در کاری آزادی انتخاب داشتن،
  • اِخْتِیار، نام مکتبی فلسفی که انسان را مختار در اعمال خیر و شر میداند، در مقابل مکتب جَبْرِیّه که انسان را در جمیع اعمال مجبور و بدون اختیار میداند،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

اختیار در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

اختیار در فارسی به آلمانی

  • Option (f), Wahl (f), Wahlmöglichkeit (f)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید