اختیار به فارسی | دیکشنری عربی

اختیار
  • پسند , انتخاب , چیز نخبه , برگزیده , منتخب , چیدن , کندن , کلنگ زدن و (به) , باخلا ل پاک کردن , خلا ل دندان بکاربردن , نوک زدن به , برگزیدن , بازکردن (بقصد دزدی) , ناخنک زدن , عیبجویی کردن , دزدیدن , کلنگ , زخمه , مضراب , خلا ل دندان () خلا ل گوش () , هرنوع الت نوک تیز , گزین , گزینش

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر