معنی اثرپذیری

حل جدول

انگلیسی به فارسی

optical susceptibility

اثرپذیری نور

مترادف و متضاد زبان فارسی

تاثر

اندوه، اندوهگینی، انفعال، حزن، دلتنگی، رقت، غم، اثرپذیری،
(متضاد) شعف

لغت نامه دهخدا

انفعال

انفعال. [اِ ف ِ] (ع مص) شدن کار، یقال: فعلته فانفعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کرده شدن. (تاج المصادر بیهقی). || اثر پذیرفتن. || شرمنده شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || مقوله ٔ انفعال یا ان ینفعل یکی از مقولات عشر ارسطو و یکی از مقولات نه گانه ٔ عرضی است و آن عبارت از اثری است که از فاعل در منفعل حاصل می شود و در تعریف آن گفته اند: «هو کون الجوهر بحیث یتأثر عن غیره تأثراً غیر قارالذات مادام کونه کذلک ». تأثر جسم را از غیرش بنحو تأثر غیر قارالذات و مداوم انفعال گویند در مقابل فعل که «هو کون الجوهر بحیث منه اثر فی غیره قارالذات مادام السلوک فی هذا التأثیر التجددی ». که عبارت از تأثیر تجددی در غیر باشد مانند تسخین و تسخن که تسخین فعل است و تسخن انفعال. (از اسفار ج 2 ص 74 و دستورالعلماء ج 1 ص 204 و تهافت التهافت ص 432 بنقل فرهنگ علوم عقلی). آن اعتبار که به نسبت با فاعل بود از آن روی که فاعل موجد آن حال بود آن را فعل خوانند و آن اعتبار که به نسبت با منفعل بود از آن روی که قابل آن حال بود آن را انفعال خوانند. (اساس الاقتباس ص 52). || (اِمص) شرمندگی. شرمساری. خجالت. خجلت. (یادداشت مؤلف). شرمساری. شرم. حیا. خجالت. (ناظم الاطباء):
در دوزخم بیفکن و نام گنه مبر
کآتش بگرمی عَرَق انفعال نیست.
صائب.
- انفعال بردن، شرم داشتن. (ناظم الاطباء). شرمسار شدن:
می شود از روی تو ماه فلک منفعل
می برد از رای تو شاه و فلک انفعال.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
- انفعال خوردن، شرم داشتن. خجل شدن. (ناظم الاطباء).
- انفعال دادن، شرمنده کردن. (ناظم الاطباء). شرمسار کردن. خجلت دادن. تشویر:
که نام قند مصری برد آنجا
که شیرینان ندادند انفعالش.
حافظ.
به لذت آمده از زخم او دلا مژده
که داده بی اثری انفعال مرهم را.
عرفی (از آنندراج).
- انفعال داشتن، شرم داشتن. خجل شدن. (ناظم الاطباء):
برنگیرم آستین از چشم گریان همچو شمع
بس که دارم انفعال از میگساریهای خویش.
محمدقلی میلی (از آنندراج).
- انفعال کشیدن، شرم داشتن. خجل شدن. (ناظم الاطباء). شرمساری بردن. خجالت کشیدن:
باقر رسید یار و تغافل کنان گذشت
شرمنده ٔ دمی که کشید انفعالها.
باقر (از آنندراج).
|| آشفتگی. || قبول اثر و عمل چیزی. (ناظم الاطباء). اثرپذیری. تأثر.
- انفعال پذیرفتن، قبول اثر کردن.
- فعل وانفعال. رجوع به همین ترکیب در حرف ف شود.
|| رسوایی. (ناظم الاطباء):
خواجگان را به انفعال بران
که در ایشان جزافتعال نماند.
خاقانی.

معادل ابجد

اثرپذیری

1623

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری