معنی اتیان

لغت نامه دهخدا

اتیان

اتیان. [اِت ْ] (ع مص) آمدن. (زوزنی). || آرمیدن با زن. || بودن. || آوردن.
- اتیان بمثل، نظیر و شبیه آوردن چیزی را.
|| کردن کاری را:
به ترک شر و به اتیان خیر دارم امر
همه مخالف امر است ترک و اتیانم.
سوزنی.
|| هلاک کردن. || نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را. || ارتکاب. ارتکاب ذنوب.
- اتیان البهائم، مجازات این اتیان تعزیر است. (اصطلاح فقه).


غشیان

غشیان. [غ ِش ْ] (ع مص) آمدن نزد کسی. اتیان. (از قطر المحیط) (المنجد). || غشیان زنی، گائیدن و به مجامعت فروگرفتن او را. (از منتهی الارب). جماع کردن. (غیاث اللغات). کنایه از جماع است چنانکه غشیان به معنی آمدن نیز خود کنایه است. (از قطر المحیط).


بعید

بعید. [ب ُ ع َ] (ع اِ مصغر، ق مصغر) کمی دور و در یک مسافت کمی. (ناظم الاطباء): رأیته بعیدات بین و بعیدته، دیدم او را اندک پس جدایی، و ذلک اذا کان الرجل یمسک عن اتیان صاحبه الزمان ثم یأتیه ثم یمسک عنه ثم یأتیه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

اتیان

آوردن،
آمدن،
انجام دادن،
[مجاز] جماع کردن، همبستر شدن،
* اتیان به مثل: [قدیمی] آوردن مثل چیزی، نظیر و شبیه آوردن چیزی را،

فرهنگ فارسی هوشیار

اتیان

‎ درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن ‎ (مصدر) آمدن، بودن، (مصدر) آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را.


اتیان البهائم

جاورگائی: نزدیکی با جانوران (مصدر) نزدیکی کردن با حیوانات مجامعت بابا جانور و آن از گناهانی است که مجازات آن در دین اسلام تعزیر است.


اتیان به مثل

مانند آوری داستان آوری


آوردن

(مصدر) (آورد آورد خواهد آورد بیاور آورنده آورده) چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن، ظاهرکردن پدید کردن، روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن، زاییدن زادن تولید، سبب شدن، نشان دادن.

فرهنگ معین

اتیان

(مص م.) آوردن، مانند و نظیر چیزی را آوردن، (مص ل.) انجام دادن، آمدن. [خوانش: (اِ) [ع.]]

حل جدول

اتیان

آوردن


آوردن

اتیان

فرهنگ فارسی آزاد

اتیان

اِتْیان، (اَتی، یَأتی) آمدن، انجام دادن، آوردن، حاضر شدن، مُرور کردن، شدن، (آتی، یُؤْتِی، اِیْتاء‌ بمعنای اِعطاء کردن و آوردن میباشد)،


اتیان بمثل

اِتْیان بمثل، آوردن مُشابه و نظیر، مِثل و مانند آوردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

شدن

صیرورت، گردیدن، گشتن، رفتن، روان‌شدن، عازم‌شدن، گذشتن، منقضی‌شدن،
(متضاد) اتیان، رسیدن، فرارسیدن


آوردن

اتیان، با خود حمل کردن، رساندن، زادن، زاییدن، حکایت کردن، روایت کردن، نقل‌کردن،
(متضاد) بردن

معادل ابجد

اتیان

462

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری