معادل ابجد
ابر در معادل ابجد
ابر
- 203
حل جدول
ابر در حل جدول
- رودی در اسپانیا
- توده بخار متراکم
- سحاب، توده بخار متراکم، مادر باران، اثری از فریدون مشیری
مترادف و متضاد زبان فارسی
ابر در مترادف و متضاد زبان فارسی
- ابل، رباب، سحاب، غمامه، میغ، اسفنج
فرهنگ معین
ابر در فرهنگ معین
- توده عظیم بخار آب، میغ، سحاب، اسفنج دریایی یا مصنوعی که با آن مثل یک کیسه یا لیف بدن را شستشو دهند؛ ابر حمام. [خوانش: (اَ) (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
- (اَ بَ) [په.] (اِ.) بالا، مق پایین.
- (~.) (اِ.) آغوش، بر.
- بر، به، با، بالای، روی، در، بر سر. [خوانش: (~.) (حر اض.)]
لغت نامه دهخدا
ابر در لغت نامه دهخدا
-
ابر. [اَ] (اِ) مه دروا در جو که بیشتر به باران بدل شود. سحاب. سحابه. میغ. غیم. غمام. غمامه. عنان. (دهار). بارقه. مزن. غین. توان. عارض. اسهم:
درخش ار نخندد بگاه بهار
همانا نگرید چنین ابر زار.
ابوشکور.
پوپک دیدم بحوالی سرخس
بانگک بربرده به ابر اندرا
چادرکی دیدم رنگین بر او
رنگ بسی گونه بر آن چادرا.
رودکی.
عاجز شود از اشک و غریو من
هر ابر بهارگاه با بخنو.
رودکی.
از باد روی خوید چو آبست موج موج
وز بوسه پشت ابرچو جزع است رنگ رنگ. توضیح بیشتر ...
- ابر. [اَ] (اِخ) قریه ای از قراء بسطام دارای چمنی باطراوت که آنرا چمن ابر گویند و از ابربه فندرسک استراباد راهی است هشت فرسنگ مسافت آن. توضیح بیشتر ...
- ابر. [اَ] (ع مص) نیش زدن کژدم. || سوزن و نیش خورانیدن سگ را در نان و جز آن. || گشن دادن خرمابن را. توضیح بیشتر ...
- ابر. [اُ ب ُ] (اِخ) نام دهی به سجستان و از آنجاست محمدبن حسین حافظ. توضیح بیشتر ...
- ابر. [اُ ب ُ] (اِخ) نام آبهائی بنی تمیم را و آن به اُبُر حجاج معروف است. توضیح بیشتر ...
- ابر. [اِ ب َ] (ع اِ) ج ِ اِبْره. اِبار. اِبَرات. سوزنها. نیشها. توضیح بیشتر ...
- ابر. [اَ ب َرر] (ع ن تف) نیکوکارتر. نیکمردتر: اَبَرﱡ من العملس (عملس نام مردی که مادر خویش بر دوش به حج بردی). || (ص) ساکن دشتهای دوردست. توضیح بیشتر ...
-
ابر. [اَ ب َ] (حرف اضافه) بَر. ب ِ:
پس این داستان کش بگفت از فیال
ابر سیصد و سی ّ وسه بود سال.
ابوشکور.
همیدون جهان برتو سازم سیاه
ابر خاک آرم ترا این کلاه.
فردوسی.
ابر بی گناهیش نخجیر، زار
گرفتند شیون، بهر کوهسار.
فردوسی.
ابر داه و دو، هفت شد کدخدای
گرفتند هر یک سزاوار جای.
فردوسی.
بسوزد دلم بر جوانی ّ تو
دریغا ابر پهلوانی ّ تو.
فردوسی.
چو موبد ابر شهریار اردشیر
نبشته همی خواند از چوب تیر.
فردوسی.
ابر میمنه رفت گودرز گیو
ابر میسره شد فریبرز نیو. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
ابر در فرهنگ عمید
-
(هواشناسی) بخارهای غلیظشده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آنها باران، برف، و تگرگ میبارد: تا نگرید ابر کی خندد چمن / تا نگرید طفل کی جوشد لبن (مولوی: ۶۷۸)، ابر ا گر آب زندگی بارد / هرگز از شاخ بید برنخوری (سعدی: ۶۱)،
اسفنج دریایی یا مصنوعی که برای شستوشو، تمیز کردن، و مانند آن به کار میرود،
* ابر استراتوس: (هواشناسی) نوعی ابر بارانزا به شکل نوار دراز،. توضیح بیشتر ...
-
بالا، زبر،
بر: بزد نای رویین ابر پشت پیل / جهان شد ز لشکر چو دریای نیل (فردوسی۲: ۷۰۷)،
به،
با،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
ابر در فارسی به انگلیسی
- Cloud, Foaming Rubber, Sovereign, Super-, Supra-
فارسی به ترکی
ابر در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
ابر در فارسی به عربی
تعبیر خواب
ابر در تعبیر خواب
- ابر به خواب دیدن بر شش نوع بود. اول: ابر سفید و سیاه و زرد و سرخ و ابر بارنده و نابارنده، و هر یک تعبیر بخصوص است. اگر کسی خویشتن را در زیر ابر سفید بارنده دید، دلیل که خدای عزوجل وی را علم و حکمت ارزانی دارد و مردمان را از علم و حکمت او منفعت رسد. اگر بیند که در زیر ابر زرد بود، دلیل که بیمار شود و بعضی ازمعبران گفته اند: زنی خواهد و از وی رنج و غم و اندوه کشد. اگر بیند که در زیر ابر سرخ بود، دلیل که بر محنت و بلاگرفتار شود، زیرا که خدای غزوجل به هر قومی که عذاب فرستادی، نخست ابر سرخ بر فراز آن ظاهر شدی. توضیح بیشتر ...
- اگر بیند که ابر را درهوا همی راند، دلیل کند که او را با علما و حکما صحبت افتد. اگر این خواب را پادشاه بیند، دلیل ک در ولایت خویش، رسولان و صاحب خیران فرستد، اگر بیند که ابر رااز هوا بگرفت و به زمین آورد، دلیل است کارش نیکو شود و بزرگی یابد و علم حاصل کند. اگر بیند که ابر بر سر وی سایه همی کرد، دلیل که در آن سال خیر و نعمت بسیار یابد. اگر بیند که از ابر، جامه در دوخته بود و پوشیده بود، دلیل کند که چندان علم حاصل کند که کس را نبود. توضیح بیشتر ...
- اگر بیند که ابر را جمع کرد یابرداشت و بخورد، دلیل است که میان حکیمان ممتاز شود و در دانش یگانه گردد. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی. توضیح بیشتر ...
- اگر بیند که ابر را می خورد، دلیل است معیشت او از حکمت بود. اگر بیند که ابر سیاه بر فراز موضع و جائی گسترده بود، دلیل بر خشم و عذاب حق تعالی بود در آن دیار. پس هر چه آن ابر را نزدیکتر بیند، عذاب حق تعالی نزدیکتر بود. اگر با ابر باران بیند، دلیل بر رحمت و خیرات کند. اگر بیند که از ابر باران همی خورد، دلیل است که به قدر آن وی را رحمت و نیکوئی رسد. اگر با ابر باران و رعد سخت بود، دلیل بر ترس از ادعای پدر و مادر یا از ادعای مسلمانان بود. توضیح بیشتر ...
- ابر دیدن به خواب بر نه وجه بود. اول: حکمت، دوم: ریاست، سوم: پادشاهی، چهارم: رحمت، پنجم: پرهیزکاری، ششم: عذاب، هفتم: قحط، هشتم: بلا، نهم: فتنه. - امام جعفر صادق علیه السلام. توضیح بیشتر ...
- ابر سیاه به خواب، دلیل بیم و ترس و سختی بود و ابر باران برکت و خیر و فراخی بود و نیز غم و اندوه بود. و اما آن ابر که از کنار دریا آرند، که به تازی آن را سفیح خوانند، دیدن وی در خواب غنیمت بود بر قدر آن چه دیده بود. - اسماعیل بن اشعث. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی
ابر در گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
ابر در فرهنگ فارسی هوشیار
- (اسم) توده و اجتماع ذرات بخار آب مخلوط با ذرات و قطرات بسیار ریز آب معلق در جو که بیشتر بباران مبدل گردد سحاب میغ غیم غمام. یا ابر آذر ابر آذرماه ابری که در ماه آذر بر آید. یا ابر بهار ابر بهاری. ابری که در فصل بهار پدید آید. یا ابر آزاری. ابر بهار. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
ابر در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
ابر در فارسی به آلمانی
- Schatten, Wolke (f)
اطلاعات عمومی
ابر در اطلاعات عمومی
-
ببینیم ابر چگونه تشکیل می شود. هوای گرم، پر از رطوبت، به آسمان می رود. وقتی به ارتفاع معینی رسید، هوای گرم، سرد می شود. در دمای سردتر، دیگر نمی تواند تمام رطوبت خود را به شکل بخار آب در خود نگه دارد! به همین علت، رطوبت اضافی به قطرات ریز آب یا ذرات یخ تبدیل می شود و همین، ابر را تشکیل می دهد.
دو ابر را نمی توان یافت که عینا مثل یکدیگر باشند، زیرا ابرها پیوسته تغییر شکل می دهند! علت اینکه ابرها انواع گوناگونی دارند این است که تشکیل ابر در ارتفاعات و دماهای متفاوت صورت می گیرد. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید