معنی آواره

آواره
معادل ابجد

آواره در معادل ابجد

آواره
  • 213
حل جدول

آواره در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

آواره در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آسمان‌جل، آلاخون‌والاخون، بی‌خانمان، خانه‌بدوش، دربدر، سرگردان، ویلان، پراکنده، پریشان، متفرق، تبعید، بی‌سامان، سرگردان، سرگشته. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

آواره در فرهنگ معین

  • (ص. ) بی خانمان، دربه در، گم گشته، فراری، پراکنده، پریشان، (اِ. ) ستم، آزار. [خوانش: (رِ)]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

آواره در لغت نامه دهخدا

  • آواره. [رَ / رِ] (ص) آوار. از وطن دورافتاده. سرگردان. دَربِدر. غریب:
    ایا گم شده بخت و بیچارگان
    همه زار و غم خوار و آوارگان.
    فردوسی.
    که آواره ٔ بدنشان رستم است
    که از روز شادیش بهره کم است.
    فردوسی.
    بدو گفت کز خانه آواره ام
    از ایران یکی مرد بیواره ام.
    اسدی.
    نام و صیتت رونده همچو مثل
    خصمت آواره در جهان چو سمر.
    شرف شفروه.
    ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
    او بمطلب ها رسید و ما هنوز آواره ایم.
    ؟
    || از وطن بیرون کرده. توضیح بیشتر ...
  • آواره. [رَ / رِ] (اِ) حساب. دفتر حساب. اوارجه. آمار. آماره. آوار که حسابهای پراکنده ٔ دیوانی در آن نویسند:
    بس دیر نمانده ست که ملک ملکان را
    آرند بدیوان تو آواره و دفتر.
    معزی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آواره در فرهنگ عمید

  • گم‌گشته،

    سرگشته، سرگردان،

    بی‌خانمان، دربه‌در،

    دور از وطن،
فارسی به انگلیسی

آواره در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

آواره در فارسی به ترکی

ترکی به فارسی

آواره در ترکی به فارسی

فرهنگ فارسی هوشیار

آواره در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید