معنی آمدن

آمدن
معادل ابجد

آمدن در معادل ابجد

آمدن
  • 95
حل جدول

آمدن در حل جدول

  • رسیدن، فرارسیدن
فرهنگ معین

آمدن در فرهنگ معین

  • رسیدن، فرا - رسیدن، آغاز کردن، شروع کردن، سر زدن، واقع شدن، گذشتن، سپری شدن، اصابت کردن، رسیدن، گنجیدن، پدیدار گشتن، پیدا شدن، شدن، گردیدن، فرض کردن، برآمدن، مقابله کردن [خوانش: (مَ دَ) [په. ] (مص ل. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

آمدن در لغت نامه دهخدا

  • آمدن. [م َ دَ] (مص) جیاءه. جیئه. اتو. اَتْی. اتیان. اَتْوَه. جَی ْء. (دهار). مَجی ٔ. ایاب. قدوم. مقابل رفتن و شدن و ذهاب:
    شیر خشم آورد و جست از جای خویش
    آمد آن خرگوش را آلغده پیش.

    رودکی.

    بدینجای از بهر او آمدم
    بکینه همی جنگجو آمدم.

    فردوسی.

    سوی بیشه ٔ شهر چین آمدند
    به آمل بروی زمین آمدند.

    فردوسی.

    با نعمت تمام بدرگاهت آمدم
    امروز با گرازی و چوبی همی روم.

    فاخری (از فرهنگ اسدی، خطی).

    شاهد که با رفیقان آید بجفا کردن آمده است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

آمدن در فرهنگ عمید

  • رسیدن، فرارسیدن،
    پدیدار گشتن،
    بازگشتن،
    اتفاق افتادن،
    برازنده بودن، متناسب بودن: دکتر بودن به او می‌آمد،
    متولد شدن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

آمدن در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

آمدن در فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

آمدن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (مصدر) (آمد آید خواهدآمد بیا آینده آمده) رسیدن فرارسیدن اتیان ایاب قدوم مقابل رفتن شدن، شدن گشتن گردیدن، سر زدن صادرشدن واقع شدن، گذشتن سپری شدن، اصابت کردن رسیدن، گنجیدن، پدیدار گشتن مرئی شدن، نمودن احساس گردیدن، پرداختن مشتعل گشتن، تولید شدن زادن، باز گشتن مراجعت کردن، ظاهر شدن تدریجی تصویر روی شیشه یا کاغذ در دوای ظهور، متناسب بودن برازنده بودن: این لباس به شما میاید، حرکت دادن و جنبانیدن و اشاره کردن بناز و غمزه یا شوخی و بیشرمی: چشم و ابرو آمدن گردن آمدن. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

آمدن در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه