معنی آلغ

گویش مازندرانی

آلغ

بافته ای نازک تر ازپلان پشتی که روی پالان و گردن و کفل اسب، خر...

فرهنگ معین

آلغ

(لُ) (اِ.) نک آله.


آله

عقاب، شاهین. آلوه و آلغ نیز گویند. [خوانش: (لُ) (اِ.)]

حل جدول

آلغ

عقاب


عقاب

آلغ

فرهنگ فارسی هوشیار

آلغ

(اسم) عقاب شاهین، پرنده ایست از دسته شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف.

لغت نامه دهخدا

قاسم اف

قاسم اف. [س ِ اُ] (اِخ) (خانان) طائفه ای هستند از خانان بلاد بلغار و از خاندان قاسم بن آلغمحمد. رجوع به قاسم بن آلغ محمد شود. (طبقات السلاطین لین پول ص 208).


قاسم

قاسم. [س ِ] (اِخ) ابن آلغ محمد. وی پس از آنکه یکی از برادرانش به نام محمودک آلغ محمد پدرش را به سال 849 هَ. ق. / 1446 م. به قتل رسانید با برادر دیگر خود به روسیه گریخت و پس از مدتی خدمت در قشون دولت مسکو، ریازان شهر و ناحیه ٔ گورود و اُکا در موقعقسمت به او واگذار گردید. قاسم، شهر را به نام خود موسوم ساخت و خاندان او به نام خاندان قاسم اف موسوم شدند و روسها ایشان را آلت کردند برای مقابله با خانان غازان. (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 208).


اله

اله. [اَ ل ُه ْ / اَل ْ ل ُه ْ] (اِ) عقاب. (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). در فرهنگ رشیدی و برهان قاطع بتشدید و تخفیف لام هر دو آمده، و هاء آخر نیز ملفوظ است. و غالباً مخفف استعمال شده است. عقاب و آن پرنده ای است معروف که پرآنرا بر تیر نصب کنند. (برهان قاطع). آلُه. (برهان قاطع). لُه. (جهانگیری). جزء اول کلمه ٔ الموت همین «اله » است. و نیز «اله » لقب عمادالدین کاتب اصفهانی است. (وفیات ابن خلکان، ذیل ترجمه ٔ احمدبن حسن عزیزالدین). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان قاطع آرند: حمزه ٔ اصفهانی در کتاب «التنبیه علی حدوث التصحیف » (نسخه ٔ خطی) و میدانی در کتاب «السامی فی الاسامی » و همچنین بیرونی در التفهیم عقاب را به «آله » ترجمه کرده اند. حکیم مؤمن در تحفه گوید: «عقاب را بفارسی الوه و بترکی قراقوش گویند». در فرهنگ جهانگیری آمده: «له با اول مضموم مرغی باشد ذی مخلب که بر کوههای بلند آشیانه کند و بغایت قوی و بزرگ بود و آنرا آله نیز خوانند و به تازی عقاب گویند. حکیم فرقدی راست:
مثل دشمنان تو با تو
حیله ٔ کبک و حمله های له است ».
در همه ٔ فرهنگها آله بمعنی عقاب آمده و در بسیاری از لهجه های کنونی ایران نیز چنین است چنانکه «هلو» در کردی، «اله » در مازندرانی و «آلغ» در گیلکی. در کارنامه ٔ اردشیر بابکان (14:12) آلوه بمعنی عقاب بکار رفته است و نیز در بندهشن (14:23) اروا بمعنی عقاب آمده، در طبری اله، مازندرانی کنونی الّه و اله. (حاشیه ٔ برهان قاطع، ذیل آله). رجوع به آلُه و لُه و عقاب شود.

معادل ابجد

آلغ

1031

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری