معنی آسمان

فرهنگ معین

آسمان

سپهر، فلک، هر یک از طبقات هفتگانه یا نه گانه افلاک در نظر قدما، فلک، یکی از ایزدان، روز بیست و هفتم از هر ماه خورشیدی، به زمین آمدن کنایه از: اتفاق خارق العاده افتادن و نظم امور را به هم زدن. [خوانش: (س ِ) [په.] (اِمر.)]

حل جدول

آسمان

فلک

سماء، فلک، گنبد، گردون، سپهر

سما، فلک، سپهر

گردون

مترادف و متضاد زبان فارسی

آسمان

سپهر، سما، طارم، عرش، فلک، کرسی، گردون، فضا، هوا،
(متضاد) زمین

فارسی به انگلیسی

آسمان‌

Firmament, Heaven, Overhead, Sky, Welkin

فارسی به ترکی

آسمان‬

gök, gökyüzü

نام های ایرانی

آسمان

دخترانه، فضای بالای سر ما که آبی رنگ به نظر می رسد، نام روز بیست وهفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نامکوهی در نزدیکی بندر نخیلو در ساحل خلیج فارس

گویش مازندرانی

آسمان

آسمان

فرهنگ فارسی هوشیار

آسمان

چرخ، سماء، فلک


آسمان غرغره

(اسم) رعد تندر آسمان غرغره آسمان غرش آسمان غره.


آسمان غرنبه

(اسم) رعد تندر آسمان غرغره آسمان غرش آسمان غره.

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

آسمان

تخت پیروزه پوش

لغت نامه دهخدا

آسمان

آسمان. [س ْ / س ِ] (اِ) چرخ. سماء. سما. فلک. اثیر. ام النجوم. سپهر. گنبد. گردون. گرزمان. خضراء. خضرا. میناء. عجوز. جرباء. رقیع. ضاحیه. جربهالنجوم. و آن بعقیده ٔ قدماء هفت باشد. مقابل زمین:
اخترانند آسمانْشان جایگاه
هفت تابنده دوان در دو و داه.
رودکی.
همه بازبسته بدین آسمان
که بر برده بینی بسان کیان.
ابوشکور.
سوی آسمان کردش آن مرد روی
بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اَزْغها پاک کن مر مرا
همه آفرین زآفرینش ترا.
ابوشکور.
وآن شب تیره کآن ستاره برفت
وآمد از آسمان بگوش تراک.
خسروی.
ستاره شناسان برِ او شدند
همی زآسمان داستانها زدند.
فردوسی.
ز سُم ّ ستوران در آن پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت.
فردوسی.
درختش ز یاقوت و آبش گلاب
زمینش سپهر، آسمان آفتاب.
فردوسی.
اگر یاد گیری چنین بیگمان
گشاده ست بر تو در آسمان.
فردوسی.
چگونه رسد نوک تیر خدنگ
بر این آسمان برشده کوه و سنگ.
فردوسی.
کسی را که رستم بود هم نبرد
سرش زآسمان اندرآرد بگرد.
فردوسی.
سپهبد سوی آسمان کرد روی
چنین گفت کای داور راستگوی.
فردوسی.
همی جست بر چاره جستن رهی
سوی آسمان کرد روی آنگهی.
فردوسی.
گرفتی زمین وآنچه بد کام تو
شود آسمان نیز در دام تو.
فردوسی.
و پارسیان او را آسمان نام کردندیعنی ماننده ٔ آس از جهت حرکت او که گرد است. (التفهیم).
سخاوت تو ندارددر این جهان دریا
سیاست تو ندارد بر آسمان بهرام.
عنصری.
اسب تاختن گرفتم چنانکه ندانستم که بر زمینم یا در آسمان. (تاریخ بیهقی).
ز من بگسل بفضل این آشنائی
نه بر من پاسبان کرد آسمانت.
ناصرخسرو.
همی دانم که این جور است لیکن
ندانم زآسمان یا زآسمانگر.
ناصرخسرو.
بگشای درِ آسمان به نیکی
نیکیت کلید در آسمان است (کذا).
ناصرخسرو.
بر آسمانْت خواند خداوند آسمان
بر آسمان چگونه توانی شد از زمی ؟
ناصرخسرو.
آسیاآساست ناساید دمی
آسمان زآن است نام او همی.
عطار.
آنکه میافراخت سر چون خیمه بر گردون به ری
شد اسیر خواری و مستوجب چندین عذاب
کرد رو بر آسمان کای آسمان تدبیر چیست
آسمان گفتش ترکت الرأی بالری در جواب.
سلمان ساوجی.
- آسمان برین، فلک اعلی. فلک الافلاک. آسمان نهم. فلک اطلس.
- آسمانها، ج ِ آسمان. سماوات. افلاک. اضاحی.
- هفت آسمان، سم̍وات سبع.
|| مدار. فلک. فلک دائر. چرخ:
نخستین آنچه پیدا شد مَلَک بود
وز آن پس جوهر گردان فلک بود
وز ایشان آمد این اجرام روشن
بسان گل میان سبز گلشن
... اگر بی اخترستی چرخ گردان
نگشتی مختلف اوقات کیهان
نبودی این عللهای زمانی
کز او آید نباتی زندگانی
چو این مایه نبودی رُستنی را
نبودی جانور روی زمی را
وگر بی آسمان بودی ستاره
جهان پرنور بودی هامواره.
(ویس و رامین).
|| سقف. آسمانه. آسمانخانه. چُخت. چُخد:
خرامان همی رفت بهرام گور
یکی خانه دید آسمانش بلور.
فردوسی.
و آلات زرین داد تا بر آسمان بیت المقدس بیاویزند. (مجمل التواریخ).
|| بالا. جانب علو:
گر خدو را بر آسمان فکنم
بی گمانم که بر چکاد آید.
طاهر فضل.
وز دژم روی ابر پنداری
کآسمان آسمانه ای است خدنگ.
فرخی.
|| (اِخ) خدا:
ملک زآن داده ست ما را کن فکان
تا ننالد خلق سوی آسمان.
مولوی.
|| (اِ) آسیا:
دل منه بر عشوه های آسمان زیرا که هست
بی سر و بن کارهای آسمان چون آسمان.
خاقانی.
|| فضا. هوا:
نپرّید بر آسمانش عقاب
از آن بهره ای شخ ّ و بهری سراب.
فردوسی.
چو جادو بکشت آسمان تیره گشت
بر آنسان که چشم اندرو خیره گشت.
فردوسی.
- آسمان وفا، تعبیری مثلی به معنی مَثَل اعلا و امام و صنم عقلی وفا:
ببزم اندرون آسمان وفاست
برزم اندرون تیزچنگ اژدها است.
فردوسی.
- به آسمان شدن، مردن. درگذشتن: پس از این بوسعید صراف کدخدای غازی به آسمان شد. (تاریخ بیهقی).
- دست بر آسمان برداشتن، دعا کردن با افراختن دو دست:
اوحدی را چو زور و زر کم بود
دست زاری بر آسمان برداشت.
اوحدی.
- امثال:
آسمان به زمین نیامدن، کمی و بیشی سخت در امر پیدا نشدن.
آسمان و ریسمان، من سخن از آسمان می گویم او از ریسمان.
... از ماست بر ما بدِ آسمان.
فردوسی.
مصائب وبلیات که بر ما آید نتیجه ٔ اعمال خود ماست.
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است، با تغییر شغل یا جای یا مخدوم امید بهتری نیست.
در هفت آسمان یک ستاره نداشتن، سخت فقیر بودن.
قطره ٔ آبی نخورد ماکیان
تا نکند روی سوی آسمان.
امیرخسرو.
آدمی را شکر نعما و آلاء خدای سبحانه و هر منعم دیگر وظیفه است.
کلاه به آسمان انداختن، سخت شادان و راضی بودن.
مرغ که آبکی خورَد سر سوی آسمان کند.
خاقانی.
رجوع به مَثَل «قطره ٔ آبی...» شود.
من سخن از آسمان میگویم او از ریسمان، میان گفتار من و او هیچ تناسبی نیست.

آسمان. [س ْ / س ِ] (اِخ) نام کوهی نزدیک بندر نخیلو بجنوب ایران.

آسمان. [س ْ / س ِ] (اِ) نام روز بیست وهفتم یا بیست وپنجم و بعضی بیست وششم گفته اند از هر ماه فارسی. و در این روز نیک است بسفر دور شدن و نشاید هیچ کار دیگر کردن:
مه بهمن و آسمان روز بود
که فالم بدین نامه پیروز بود.
فردوسی.
آسمان روز ای چو ماه آسمان
باده نوش و دار دل را شادمان.
مسعودسعد.
و این بیت مسعود مثال برای روز 27 است و بس. || در تداول عوام، صحو. هوای بی ابر. || (اِخ) نام فرشته ٔ موکل تدبیر امور و مصالح آسمان روز:
همه ساله ز اشتادو از آسمان
تن و جانْت با شادی و کامتان (کذا).
فردوسی (از جهانگیری).
|| نام فرشته ٔ موکل بر ممات یعنی عزرائیل. (برهان).


آسمان ساو

آسمان ساو. [س ْ / س ِ] (نف مرکب) آسمان سای. آسمان خراش. آسمان رَند.

تعبیر خواب

آسمان

اگر کسی خود را بر آسمان بیند، دلیل که او را سفری پیدا شود و در آن سفر او را مرتبت دنیا و عز حاصل شود. اگر بیند که در پهنای آسمان می پرد، سفری بود با نعمت و برکت. و اگر بیند که همچنان راست می پرید، تا به آسمان رسید، دلیل کند که مضرت و رنج بیند و اگر دید که به آسمان رفت، بدان نیت که به زمین باز نیاید، دلیل کند که بزرگی و پادشاهی یابد و کاری بزرگ طلب کند و بیابد. اگر بیند که از آسمان بانگ و ندا می شنود، دلیل کند بر خیر و سلامت. اگر بیند که مرغی از آسمان با وی سخن می گفت، دلیل بود که شادمان گردد - محمد بن سیرین

اگر کسی خویش را در آسمان اول دید، دلیل کند که اجل وی نزدیک بود. و اگر خود را بر آسمان دوم بیند، دلیل که علم و دانش حاصل کند و اگر بر آسمان سوم دید، دلیل کند که عز و اقبال این جهانی یابد. و اگر بر آسمان چهارم دید، دلیل کند که پادشاه را دوست و اقرب گردد. واگر بر آسمان پنجم بیند، دلیل کند بر هیبت و ترس و بیم. و اگر بر آسمان ششم دید، دلیل کند که بخت و دولت و نیکوئی یابد. و اگر بیند که بر آسمان نخستین بَرْ شُد، ولیکن در را بسته دید، دلیل کند که کارهای وی به سبب مردی بزرگ بسته شود. و اگر بیند در آسمان نتوانست نگاه کردن، و سر را فرو افکنده بود، دلیل کند که از دیدار مردی بزرگ جدا شود، و اگر دید که فرشتگان از آسمان فرود آمدند و بر وی بگذشتند، دلیل که درهای علم و حکمت بر وی گشاده شود - حضرت دانیال

اگر بیند که آسمان به گونه سبز بود، دلیل بود که در آن دیار خیر و صلاح و ایمنی بود. اگر بیند که به گونه سفید بود، دلیل که در آن موضع، رنج و بیماری بود. اگر بیند که آسمان سرخ بود، دلیل بود که در آن دیار جنگ و خون ریختن است. اگر بیند که آسمان سیاه بود، دلیل که در آن دیار بلا و فتنه عظیم بود. اگر بیند که آسمان روشن تر از آن بود که بود، دلیل کند که او حق تعالی روشنایی تمام در دین حاصل گرداند. اگر بیند که برابر او در آسمان گشاده شد، دلیل است در خیر و روزی بر او گشاده شود و عالم و حکیم شود و از وی روزی بسیار به مردم رسد. اگر بیند که در آسمان علامت های سرخ بود، دلیل کند که پارسان آن موضع را علامت و نصرت بود. اگر بیند که آسمان را همی پرستید، دلیل کند که بی دین و گمراه گردد - امام جعفر صادق علیه السلام

اگر کسی بیند که از آسمان سنگ چون باران می آید، دلیل کند بلای سختی و عذاب به اهل آن موضع رسد. اگر بیند که از آسمان گندم و جو می بارید، دلیل کند که اندر آن دیار نعمتهای الوان بی قیاس بود و خلق را ایمنی و کسب و معیشت بود - اسماعیل بن اشعث

اگر بیند که او در آسمان بنیادی است، چنانکه مردمان را در زمین بنیاد بود، دلیل که اجلش نزدیک بود. اگر دید که بنیاد وی چون بنیاد دنیا از خشت و گل و گچ و آجر بود، دلیل بود که خداوند خواب در دنیا مغرور شود. اگر دید که از آسمان انگبین می بارید، دلیل که مردمان را خیر و نعمت و غنیمت بود. اگر دید که از آسمان ریگ یا خاک می بارید، اگر اندک بارید دلیل کند که نیک بود و اگر بسیار، دلیل آن بد بود. اگر دید که از آسمان کژدم یا مار و یا سنگ می بارید، دلیل بود بر عذاب خدای عزو جل اند آن دیار، اگر دید کهم خود را از اسمان فرو آویخت، دلیل کند که کار او بلند گردد - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

اگر دید که بر بالای هفتم آسمان رفت، به جائی که و هم آنجا نگنجد و فرو نیاید، دلیل کند که اجل او نزدیک آمده بود و خاتمه کردارش پسندیده بود. اگر خداوند خواب مستور بود و مصلح، و بیند که در آنجا فرود آمد، دلیل که در راه دین زاهد گردد. اگر خداوند خواب مصلح و مستور نباشد، دلیل بود که توبه کند یا هلاک گردد. اگر بیند که از آسمان بر زمین آمد، دلیل کند که از رنج و بیماری به سرحد هلاک رسد و بعد از آن شفا یابد. اگر بیند که در میان آسمان و زمین بنیادی بود چون قبه با کوشکی که نه از سنگ و آجر بود، دلیل بود که خداوند خواب در ا مل و عمل مغرور گشته بود. اگر بیند که درهای آسمان گشاده شدند، دلیل کند که دعا در آن سال مستجاب شود و باران بسیار بارد و آب ها فراوان بود. اگر بیند که در آسمان دری از بهر وی یا از بهر مردم آن دیار گشاده کردند، دلیل کند که بر خیر و نعمت مردمان آن دیار، خاصه که با گشادن در اثر خیر ظاهر شود. اگر بیند که آسمان بیفتاد، دلیل است که ایزد تعالی با وی به خشم بود - جابر مغربی

فرهنگ عمید

آسمان

(نجوم) فضای بی‌پایان و نیلگون که بالای سر ما دیده می‌شود. رنگ آبی آن، رنگ هوایی است که کرۀ زمین را احاطه کرده است،
(نجوم) فضایی که ستارگان و کهکشان‌ها در آن قرار دارند،
سقف بنا،
نیروهایی ماوراءالطبیعه که بر سرنوشت انسان تاثیر می‌گذارند، سپهر، گردون، فلک،
[قدیمی] روز بیست‌وهفتم از هر ماه اوستایی: آسمان‌روز ای چو ماه آسمان / باده نوش و دار دل را شادمان (مسعودسعد: ۵۵۰)،

معادل ابجد

آسمان

152

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری