معنی آزادوار
لغت نامه دهخدا
آزادوار. [زادْ] (ص مرکب، ق مرکب) با خوی و خصلت آزادان. چون آزادمردان:
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
بروز نیک کسان گفت غم مخور زنهار
بسا کسا که بروز تو آرزومند است.
رودکی.
گشاده درِ هر دو آزادوار
میان ْ کوی کندوری افکنده خوار.
ابوشکور.
آزادوار. [زادْ] (اِ مرکب) نام لحن و نوائی از موسیقی:
صلصل باغی بباغ اندر همی نالد بدرد
بلبل راغی براغ اندر همی نالد بزار
این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان
وآن زند بر نایهای لوریان آزادوار.
منوچهری.
دستانهای چنگش سبزه بهار باشد
نوروز کیقبادی وآزادوار باشد.
منوچهری.
آزادوار. [زادْ] (اِخ) شهرکی است [از خراسان بنواحی اسفراین] اندر میان بیابان و بانعمت و بر راه گرگان. (حدودالعالم). و میوه خاصه انگور آن بخوبی مشهور است و یاقوت گوید شهری است در اول ناحیه ٔ جوین یا گویان از طرف قومس از توابع نیشابور - انتهی. ومدفن سیدحسن غزنوی شاعر بدانجاست و ابوموسی ابراهیم بن عبدالرحمن بن سهل آزادواری منسوب بدین قریه است.
آزاذوار
آزاذوار. [زاذْ] (اِخ) نام شهری کوچک از اعمال جوین از سوی قومِس. آزادوار.
آزاد
آزاد. (اِ) نام لحنی که آن را آزادوار نیز خوانند:
همی تا برزند آزاد بلبلها به بستانها
همی تا برزند قالوس خنیاگر بمزمرها.
منوچهری.
دلقند
دلقند. [دِ ق َ] (اِخ) دهی است از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. با 527 تن سکنه. آب آن از قنات، و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
دلقند. [دِ ق َ] (اِخ) دهی است از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار با 200 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رحمت آباد
رحمت آباد. [رَ م َ] (اِخ) دهی از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 300 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه وزیره و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
فرهنگ عمید
مانند آزادمردان، آزادمانند: زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه چون نگری سربهسر همه پند است ـ به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی: ۴۹۴)، گشاده در هردو آزادوار / میانْ کوی کَنْدوری افکنده خوار (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۱)،
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی: (این زند بر چنگهای سُغدیان پالیزبان / وآن زند بر نایهای لوریان آزادوار (منوچهری: ۳۶)،
فرهنگ معین
با خوی آزادان، نوایی است در موسیقی قدیم. [خوانش: (ص مر.)]
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) نوایی است در موسیقی قدیم.
لوریان
(اسم) جمع لوری طایفه کولی: این زند بر چنگهای سندیان پالیزبان وان زند بر نایهای لوریان آزادوار. (منوچهری. د. چا. 28: 2)
معادل ابجد
220