معنی آرو
لغت نامه دهخدا
آرو. (اِخ) نام موضعی از توابع طهران دارای معدن ذغال سنگ.
وادی آرو
وادی آرو. (اِخ) رودی است در ناحیه ٔ کتلونیه اندلس. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 199).
چشم آرو
چشم آرو. [چ َ / چ ِ] (اِ مرکب) چشمارو. چیزی که بجهت دفع چشم زخم و چشم بد بسازند، اعم از آنکه برای آدمی یا حیوانات دیگر یا کشتزار و باغ و خانه و سرای و امثال آن باشد. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیزی که بجهت دفع نظر بد از آدم یا حیوان یا کشت مهیا کنند. (فرهنگ نظام). چشم پنام. حرز. تعویذ. چشماروی:
ای سر تا پا بتازگی سرو سهی
از جمله ٔ نیکوان بخوبی تو بهی
بر حسن و جمال بیش میافزاید
چشمارو را چو خال بر روی نهی.
سید حسن غزنوی (از جهانگیری).
بحر دست تو بهر چشمارو
شاید ار برکشد هزار چو نیل.
کمال اسماعیل.
اولیا را که هست روی نکو
از ملامت کنند چشمارو.
شیخ آذری.
رجوع به چشماروی شود.
حل جدول
نوعی یقه
نوعه یقه
تیر یقه نشین
آرو
نوعی یقه
آرو
گل یقه
آرو ، آهار
نوعه یقه
آرو
یک سریال تلویزیونی آمریکایی
آرو
یک شخصیت خیالی ابرقهرمان
آرو
یقه جدولی
آرو
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) تعویذی که بجهت دفع چشم زخم (از انسان حیوان باغ خانه و جز آنها) سازند حرز.
فارسی به انگلیسی
Spell, Talisman
واژه پیشنهادی
ارو (آرو)
معادل ابجد
207