معنی آره

لغت نامه دهخدا

آره

آره. [رَ / رِ] (اِ) حفره ای که دندان در آن جای دارد:
بادام چشمکانت رخنه شود موسه (کذا)
وآن سی ّودو گهرها هم بگسلد ز آره.
خسروی.

آره. [رَ / رِ] (اِ) نوعی از لکنت و آن بحرف «راء» گشتن زبان باشد.

آره. [رَ] (اِخ) نام دماغه ای در آخرین نقطه ٔ جنوبی جزیرهالعرب و آن را رأس آره نیز گویند و آن به 25 هزارگزی مشرق باب المندب است.

آره. [رَ] (اِخ) نام وادئی به اندلس و آن را یاره نیز نامند. || نام دو جای دیگر به اندلس. || نام شهری به بحرین. || نام کوهی بحجاز میان مکه و مدینه. || کوهی قبیله ٔ مزینه را.


آره نان

آره نان. [رَ] (اِخ) نام محلی کنار راه سنندج و مریوان، میان سنندج و گردنه ٔ آریز در 13000 گزی سنندج.

فارسی به انگلیسی

آره‌

OK, Yea, Sure Thing

فارسی به ترکی

حل جدول

آره

کلام تصدیق عامیانه

کلام تصدیق، ابزار نجاری

کلام تصدیق


حرف تصدیق عامیانه

آره

فرهنگ معین

آره

(رِ) (اِ.) آرواره.

مترادف و متضاد زبان فارسی

آره

آری، بلی، بله، نعم، ها،
(متضاد) خیر، نه

گویش مازندرانی

آره

آری بلی

فرهنگ فارسی هوشیار

آره

هر یک از دو قطعه استخوان که حفره های دندانی در آن جای دارند فک یاآرواره زبرین فک اعلی یاآرواره زیرین. فک اسفل

ضرب المثل فارسی

آره آورده

شخصی برای مدتی به تهران رفت و در آنجا بیکار بود. پس از چندی به ده خودشان برگشت و مردم برای دیدنش به ‏منزلش ‏رفتند. هرکس از او سؤالی می‌کرد در جواب می‌گفت‎: “‎آره”. خلاصه از بسکه آره گفت این گفته‌اش ورد زبان مردم شده ‏بود. ‏در کوچه ـ هرکس که به دیدن آن شخص نرفته بود و برای اینکه بفهمد او پس از این مدت از تهران چه آورده ـ از ‏دیگران ‏می‌پرسید، در جواب می‌گفتند‎‏: ‏
‎‏ ‏‎”‎مدتی رفته تهران آره آورده‎”

سخن بزرگان

آره تن

زن فرشته ای است که در ایام کودکی پرستار ما، در دوران جوانی مرادبخش ما و در روزگار پیری تسلیت ده ماست.

معادل ابجد

آره

206

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری