معنی آرم

لغت نامه دهخدا

آرم

آرم. [رِ / رُ] (اِخ) نام شهری بمازندران نزدیک ساری و از آنجاست خسروبن حمزه ٔ مؤدب. و رجوع به آرم دره شود.

آرم. [رَ] (اِخ) نام موضعی نزدیک مدینه ٔ رسول صلوات اﷲعلیه. || نام دهی نزدیک دهستان از قرای ساحلی بحر آبسکون. (یاقوت).


آرم دره

آرم دره. [رِدَ رَ] (اِخ) نام خرّه ای از ملایر دارای 49 قریه.

فارسی به انگلیسی

آرم‌

Badge, Coat Of Arms, Device, Earmark, Insignia, Motto, Slogan

فرهنگ عمید

آرم

علامت مخصوص یک کشور، حزب، مؤسسه، سازمان، اداره، و مانند این‌ها که بر هرچیز وابسته به آن نقش می‌بندد،

فرهنگ فارسی هوشیار

آرم

فرانسوی نشانه، سرکاغذ (اسم) نشانه ای مشخص و معرف دولت اداره مو ء سسه کارخانه و مانند آن.

فارسی به ایتالیایی

آرم

distintivo

فرهنگ معین

آرم

[فر.] (اِ.) علامت و نشانه ای که مخصوص یک اداره دولتی یا هر مؤسسه دیگری باشد، نشانه (فره).

حل جدول

آرم

نشان ویژه


آرم تجاری

انگ

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آرم

نشان، نشانه

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرم

علامت، مدال، نشان

گویش مازندرانی

آرم

آرام آهسته

روستایی از دهستان هرازپی آمل

اتراق گاه گوسفندان و چوپانان که از چفت chaftبزرگتر است

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

آرم

241

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری