معنی آرام جان
لغت نامه دهخدا
آرام جان. [م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) مایه ٔ سکون دل. معشوقه. معشوق:
بر این برز و بالا و این خوب چهر
تو گوئی که آرام جانست و مهر.
فردوسی.
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود.
سعدی.
از من جدا مشو که توام نور دیده ای
آرام جان و مونس قلب رمیده ای.
حافظ.
حل جدول
کنایه از معشوق
فرهنگ فارسی هوشیار
مایه سکون دل، معشوقه
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
296

![معنی و تعبیر شکل زن باردار [حامله] در فال قهوه چیست ؟](https://www.jadvalyab.ir/blog/wp-content/uploads/2022/05/7-similar-to-the-image.jpg)

