معادل ابجد
آرام در معادل ابجد
آرام
- 242
حل جدول
آرام در حل جدول
- ساکت،بی حرکت،سکون،به آهستگی
- اقیانوس پاسیفیک
- اقیانوس کبیر
- بزرگترین اقیانوس جهان
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرام در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
خاموش، خلوت، دنج، ساکت، آرامش، استراحت، صبر، قرار، ثبات، سکون، بردبار، رزین، صبور، معتدل، ملایم، موقر، بیجنبش، بیحرکت، ساکن، آسوده، راحت، فارغبال، آهسته، باتانی، یواش، امان، امن، طمانینه،
(متضاد) پرسروصدا، شلوغ، بیقرار. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
آرام در فرهنگ معین
- (اِ. ) قرار، سکون، درنگ، آسایش، راحتی، (ص. ) ساکت، خاموش، امن، (ق. ) به آهستگی. [خوانش: (تِ)]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
آرام در لغت نامه دهخدا
-
آرام. (اِ) سَکن. سکون. آرامش. ثبات. مقابل جُنبش. تَوَقف. درنگ. || آهستگی. مقابل شتاب:
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دائم شود خوار
چو آب اندر شمر بسیار ماند
زهومت گیرد از آرام بسیار.
دقیقی.
از آرام و جنبش نبد پیش چیز
همان هر دو چیز آفریده است نیز.
فردوسی.
چو آرام یابی برستی ز رنج.
فردوسی.
نگه کن بدین گنبد تیز گرد.
نه از جنبش آرام گیرد همی
نه چون ما تباهی پذیرد همی.
فردوسی.
بمرو اندر از بانگ چنگ و رباب
کسی را نبد هیچ آرام و خواب. توضیح بیشتر ...
-
آرام. (ع اِ) ج ِ رئم. آهوان سپید:
دیده از کبک در ایام تو شاهین شاهین
کرده با شیر بدوران تو آرام آرام.
سلمان ساوجی.
|| ج ِ اِرَم. نشانهای راه از سنگها در بیابان یا نشانه های قبیله ٔ عاد. توضیح بیشتر ...
- آرام. (اِخ) بروایت تورات، نام پنجمین فرزند سام بن نوح. || نام سوریه و شام و بین النهرین مسکن آرامیان فرزندان آرام بن سام بن نوح. توضیح بیشتر ...
- آرام. (اِخ) نام کوهی یا آن کوه که میان مکه و مدینه است. || نام پدر عاد نخستین یا نام پدر عاد پسین یا نام شهر و یا نام مادر ایشان و یا نام قبیله ٔ ایشان. || نام آبی بدیار جذام در اطراف شام. توضیح بیشتر ...
- آرام. (اِخ) تخلص میرزاصادق نام یزدی از شعرای متأخر، در قرن سیزدهم هجری. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
آرام در فرهنگ عمید
-
ساکت، خاموش،
بیحرکت،
[مجاز] امن،
راحت: زندگی آرام،
(اسم مصدر) آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱: ۷۷)،
(قید) آهسته،
(بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن) = آرمیدن
آرامشدهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلارام،
(اسم مصدر) [قدیمی] قرار، سکون: ز بس نالهٴ چنگ و نای و رباب / نبُد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷: ۲۷۴)،
(اسم) [قدیمی] استراحتگاه،
۱۱. [قدیمی] آرامشدهنده،
* آرامآرام: (قید) آهستهآهسته،
* آرام شدن: (مصدر لازم)
آرام گرفتن،
آرمیدن،
فرونشستن خشم و اضطراب،
* آرام کردن: (مصدر متعدی) آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن،
* آرام گرفتن: (مصدر لازم) آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن،
* آرام یافتن: (مصدر لازم)
آرامش یافتن،
آرام شدن،
آرام گرفتن،
برآسودن،. توضیح بیشتر ...
- آهوهای سفید،
فارسی به انگلیسی
آرام در فارسی به انگلیسی
- Composed, Cool, Coolheaded, Dispassionate, Easy, Equable, Even-Tempered, Light, Impassive, Imperturbable, Inoffensive, Insouciant, Smooth, Lamblike, Steady, Still, Stilly, Lightly, Meek, Mild, Mild-Mannered, Nerveless, Noiseless, Noiselessly, Pacific, Passive, Peaceable, Peaceably,. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
آرام در فارسی به ترکی
- sessiz, sakin, dingin
نام های ایرانی
آرام در نام های ایرانی
- پسرانه، ساکت، آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت
گویش مازندرانی
آرام در گویش مازندرانی
- آغل گوسفندان –آغل بره، آهسته
فرهنگ فارسی هوشیار
آرام در فرهنگ فارسی هوشیار
- آرامش، ثبات، سکون
فرهنگ پهلوی
آرام در فرهنگ پهلوی
- قرار، سکون
فارسی به ایتالیایی
آرام در فارسی به ایتالیایی
- calmo
- quieto
- tranquillo
- mite
- sereno
- pacifico
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید